آیا کار کردن به صورتِ گروهی، واقعا به ما در آموختن ، یاری میرساند؟
این روزها کسی نمیتواند از الزامِ کار به صورتِ گروهی بگریزد-همه برای کارِ تیمی ارزشی فراوان قائلند. اما آیا همکاری با دیگران، واقعا بهتر از انجام کار به صورتِ فردی است؟
اگر شما مشغول به تحصیل در دانشگاه باشید، تقریبا به طورِ قطع، برای کسبِ چند امتیاز در یکی از دروس، ناگزیر از کارِ گروهی با تعدادی از همکلاسها هستید.
برخی افراد در کارِ گروهی واقعا هیجانزده و مشتاق هستند در حالی که برخی دیگر به آن با بدگمانی و هراس نگاه میکنند. معمولا چیزی که این افراد بیش از همه از آن هراس دارند، دورنمایِ کار با کسی است که شوقِ عظیمی دربارۀ کارِ گروهی دارد.
اما آیا همکاری، مزیتی در حوزۀ آموختن به همراه دارد؟ یا «شتر، اسبی است که توسطِ یک گروه، طراحی شده است؟![۱]» به بیانِ دیگر آیا کارِ گروهی در واقع ناکارآمدتر و کمبازدهتر از کارِ فردی است؟
همچنان که در موردِ سایرِ موقعیتهایِ مرتبط با انسان هم صادق است، در این مورد هم شرایط و وضعیتهای متنوع و متفاوتی وجود دارد. با فرضِ این که شخصِ مشخصا آزاردهنده یا دردسرسازی در گروه وجود نداشته باشد که هماهنگیِ گروه را بر هم بزند، ویژگیهایی از کارِ گروهی وجود دارند که در حیطۀ آموزش، تأثیری مثبت دارند، و نیز ویژگیها و حالاتِ دیگری وجود دارند که با در نظر گرفتنِ آنها، کارِ گروهی در واقع بیشتر یک مانع برای آموزش به حساب میآید. بنابراین بنا بر همین مطلب و شرحی که خواهد آمد، این مسئله یعنی نقش کارِ گروهی در آموزش، موافقان و مخالفانِ خویش را دارد.
انگیزه
انسانها ذاتا و ناگزیر، موجوداتی اجتماعی هستند. در سطح عصبشناختی، ما خود را به عنوانِ عضوی از یک گروه و مجموعه میبینیم و قضاوتِ دیگران دربارۀ ما برایمان اهمیت دارد. زمانی که انجامِ کاری مطرح است، عضوِ یک گروه بودن، موردِ تأیید و تحسینِ اعضایِ آن گروه قرار گرفتن، و دست یافتن به موقعیتی برتر میانِ آنان در واقع محرکهایی پنهان به حساب میآیند.
روندِ اجرا
برخی پژوهشها حکایت از این دارند که کارِ گروهی در حقیقت مستقیما باعثِ بهبودِ تواناییهایِ فردی در زمینۀ آموختن و عمل کردن میگردد. «شناختِ مشترکِ جمعی» و «حافظۀ تعاملی» از جملۀ ارجمندترین تعابیری هستند که برای توصیفِ گروههایی در حالِ کار با هم بر رویِ موضوعی عقلانی، به کار میروند. این مسئله منطقی به نظر میرسد که دادههایی که توسطِ گروهی از دوستان و همکاران، به بحث گذاشته شده و پرورده شده است، برجستهتر و چشمگیرتر از دادههایی باشند که در یک سخنرانیِ دونفره در حالی که سعی میکنید خوابتان نبرد به شما تحویل داده میشود!
تقسیمِ وظایف
این ایده به خصوص در فضایِ تحصیلاتِ عالی ممکن است مدِ روز باشد، اما شواهدِ درخوری وجود ندارد که وجودِ «سبکهای آموزشی» را تأیید کند. درحالی که افراد مختلف به خاطرِ عوامل گوناگونی چون کشش، هوش، انگیزه و غیره، در مواردِ متفاوتی دارای برتری هستند.
در کارِ گروهی، عملِ فردی بهبود خواهد یافت به این شرط که بگذاریم هر کس بر روی همان زمینهای که در آن قوی است (مثلا ارائه، تحلیل، پژوهش و غیره) متمرکز شود. تعامل با دیگرانی که حیطهیی معین را بهتر از ما میشناسند میتواند به ادراکِ ما از آن حیطه بهبود ببخشد، چرا که آنها میتوانند به گونهای به شیوایی آن حیطه را توضیح دهند که پیش از این به ذهن ما خطور نکرده بود.
دوستانِ جدید
هنگامی که اساتید، کارهای گروهی را برنامهریزی میکنند، معمولا خودشان گروهها را معین میکنند نه این که این امر را به خودِ دانشجویان واگذار کنند. این به آن معنا است که شما در کارِ گروهی با افراد جدیدی ملاقات و همکاری میکنید. این مسئله هم برای افراد درونگرا و هم برای برونگرایان میتواند یک امتیاز به حساب بیاید. افراد برونگرا به احتمالِ زیاد به هر حال از این کار لذت خواهند برد و افرادِ درونگرایِ دیرآشنا میتوانند از طریقِ الزام به تعامل با دیگران، از این کار بهره ببرند.
کارِ گروهی همانطور که میتواند در آموختنِ مهارتها و اطلاعاتِ جدید به شما کمک میتواند، میتواند در زمینۀ پیدا کردنِ دوستانِ جدید هم مفید باشد. این امر تجربۀ خوشایندی است، و آموزشِ بنیادینِ تداعیگر به این معناست که ما قادریم معلوماتی را که با تجربهای خوشایند پیوند خورده، بهتر یاد بگیریم. در یک سطحِ انسانیِ پیچیدهتر، مواردی که با ما از نظرِ احساسی پیوند خوردهاند برانگیزاننده هستند و بنابراین سادهتر آموخته شده به آنها واکنش نشان داده خواهد شد.
قطبیشدگیِ گروهی
علیرغمِ مواردِ فوق، آموزشِ گروهی ایراداتی مشخص و واضح دارد، و یکی از آن ایرادات این است که نتایجِ حاصل شده در کار گروهی میتواند بسیار غیرِ محتاطانهتر از نتایجی باشد که در انتهای کار فردی حاصل میشود.
پژوهشهای بیشماری تأثیراتِ قطبیشدگیِ گروهی را نشان دادهاند، جایی که تصمیماتِ گروهی به نسبتِ تصمیماتِ فردی به حالتِ افراطیتری تمایل دارند. تمایلِ ناخودآگاه به هماهنگیِ گروهی، در کنارِ میل به پیشی گرفتن، میتواند در کارِ گروهی بیشتر از کارِ فردی به نتایجِ نابخردانه منتهی شود.
در کارِ گروهی این به معنایِ احتمالِ نتایجِ نادرست، و لطمه خوردنِ امتیازِ جمع است.
اتلافِ وقتِ جمعی
هرقدر هم که خودتان را به عنوان فردی وظیفهشناس و سختکوش در نظر بگیرید، هنوز هم ممکن است مستعدِ اتلافِ وقتِ جمعی باشید. اتلاف وقتِ جمعی، تمایلِ افراد برای کوششِ کمتر در هنگامی است که به صورتِ گروهی بر روی موضوعی کار میکنند، به نسبتِ هنگامی که به تنهایی آن کار را انجام میدهند.
اگر احساس نکنید که همکاریتان مورد توجه قرار گرفته است، چرا برای تلاش کردن به خودتان زحمت بدهید؟ تصورِ این که بقیه کار را پشت گوش میاندازند، میتواند روندِ عملِ شما را دچار محدودیت کند.
تأثیرِ اطلاعاتی
در عینِ این که کارِ گروهی میتواند به افزایشِ فهم و دانشِ شما منجر شود، ضمانتی وجود ندارد که اطلاعاتِ گرفته شده لزوما درست باشند. تأثیرِ جمعیِ اطلاعاتی بدین معناست که گروهی که ما جزیی از آن هستیم بر دانستههای ما تأثیر بگذارند، اما این تأثیر به سادگی میتواند نادرست باشد.
اگر همه به شما بگویند که بادامزمینی نوعی آجیل است و نه یک نوع بنشن، شما آغاز به بررسیِ اطلاعاتتان خواهید کرد. این که به تعدادِ کافی از افرادِ یک گروهِ کاری به نتیجهیی نادرست برسند، ممکن است باعثِ از میدان به در شدنِ نتیجۀ درستِ فردیِ شما گردد. اتفاقی که در کارِ انفرادی روی نخواهد داد.
مسائل پیش پا افتاده
آیا تا حالا در گروهی کاری بودهاید که زمانِ ابلهانۀ زیادی در آن صرفِ مسائل خُرد و بیاهمیت شود؟ مثلا این که تقسیم بیسکوئیتها وظیفۀ چه کسی است، یا رنگِ پسزمینۀ اسلایدها چه باشد، یا موارد مشابه؟ این مسئله، قانونِ ابتذالِ پارکینسون نامیده شده است. هنگامی که گروه، وقتِ نسبتا زیادی را به جایِ پرداختن به مسائلِ پیچیده ولی مهم، صرفِ مسائلِ ساده و بی اهمیت میکنند.
مسائلِ نوعِ اول، هنگامی که به بحث در موردشان میپردازیم، به چالشکشنده و دلهرهآوره هستند، و نشان دادنِ توانایی و تخصص (یا حتا رسیدن به یک ایده) در مورد آنها سختتر است، بنابراین این مسئله به نحوِ آزاردهندهای متداول است که ساعتها وقت، صرفِ بحث و جدل دربارۀ مطلبی بی نتیجه شود بی این که به موضوعِ اصلی پرداخته شود.
این موارد تنها برخی از شیوههایی هستند که کارِ گروهی بر نحوۀ آموزشِ ما تأثیرِ مثبت یا منفی میگذارند. قطعا ماجرا در پسزمینههای گوناگون متفاوت خواهد بود، در عینِ حال که پیشرفتهای نوین و به ویژه تکنولوژیکال، در حالِ تغییر همهچیز هستند، تغییراتی که امید میرود مثبت باشند. ( به عنوانِ نمونه، اتلافِ وقتِ جمعی، در کارهایی بنا شده بر اساسِ متون و مستنداتِ آنلاین، بسیار سختتر و نامحتملتر است، شرایطی که در آن همکاری و کمکِ هر فرد، ردیابی و نظارت میشود.)
بنابراین در عینِ حال که قضاوتِ قطعی دربارۀ این که آیا کارِ گروهی، روندِ آموزش را بهبود میبخشد یا به آن لطمه میزند، دشوار است، احتمالا هنوز این روش، از ارزش و اهمیت برخوردار است. این روزها مواجه شدن با کارفرما یا مؤسسهیی که بر «مهارتهایِ کارِ گروهی» تأکید نداشته باشد، به ندرت ممکن است اتفاق بیفتد، و در جامعۀ هر روز بیش از پیش در هم تنیدۀ کنونی، آموختنِ این که چگونه عضوی از یک گروه باشیم، فارغ از موضوعِ کارِ گروه، امری ارزشمند است.
منبع:http://www.theguardian.com/education/2016/apr/09/does-working-as-a-group-actually-help-us-learn
[۱]کنایه از خرابکاری در کاری به علتِ انجامِ کار توسطِ چند نفر به جای یک نفر، حدودا معادلِ «آشپز که دو تا شد آش یا شور میشود یا بینمک