تحلیلی بر مبنای نظریه «موت اختیاری و مرگ‌های مکرر»

تحلیلی بر مبنای نظریه «موت اختیاری و مرگ‌های مکرر»

در کلام خداوند به وعده قیامت و به‌پا خواستن مردگان از قبر بارها اشاره شده است. این مربوط به ادیان مختلف است اما واضح‌ترین و شفاف‌ترین شکل آن در قرآن وجود دارد. وعده‌های مشابه به‌پا خواستن مردگان هم نظیر زنده بودن شهدا و زنده بودن دانایان (حتی وقتی که ظاهراً می‌میرند) وجود دارد که در بعضی از آیات الهی دیده می‌شود. گفته می‌شود که در زمان انقلاب جهانی و ظهور ناجیان الهی، بعضی از مردگان که از یاران ناجیان الهی محسوب می‌شوند، از قبر خود برمی‌خیزند و به سروران خود ملحق می‌شوند. یا اینکه مسیح (ع) مرده‌ای را که بدن او فاسد شده بود و روزها از مرگ او می‌گذشت دوباره زنده کرد. آیا می‌توان با استناد به علوم مدرن یا کهن از این وعده‌ها و واقعیت‌های معنوی دفاع کرد یا آن‌ها را از این طریق توضیح داد. کمی جلوتر برویم و ببینیم چه می‌شود.
انسان می‌تواند تقریباً بمیرد و دوباره زنده شود. نمونه‌های تجربی متعددی براین واقعیت صحه می‌گذارند. بعضی از این نمونه‌ها را می‌توان در تاریخ یافت و بعضی را با چراغ علمِ مدرن می‌شود جستجو و پیدا کرد: در مکتب‌های سرّی باطنی روشی به‌نام مرگ اختیاری یا تخلیه روح وجود دارد که از طریق آن فرد می‌تواند موقتاً جسم خود را از روح تخلیه کرده و ظاهراً بمیرد. روش مرگ اختیاری که در این زمان هم توسط بعضی از کارورزان ماهر و حرفه‌ای باطنی، گاهاً انجام می‌شود شیوه‌ایست که بسیاری از بزرگان باطنی، در دوره‌های مختلف از آن استفاده کرده‌اند. از آنجا که در موضوع مرگ اختیاری این امکان وجود دارد که فرد با رعایت حدود و شرایط حساسی که این روش دارد، آن‌را چندین بار هم تکرار کند به‌همین دلیل به آن «مرگ مکرر» هم می‌گویند. مرگ مکرر به این معناست که انسان می‌تواند چندین بار بمیرد و زنده شود. قبل از آشنایی با پدیده مرگ مکرر بهتر است نگاهی به مکانیزم باطنی مرگ بیاندازیم. از دیدگاه باطنی مرگ به معنای خروج دائمی روح از بدن است. خواب هم معنای خروج روح از بدن را می‌دهد اما با این تفاوت که این خروج و جدایی از جسم، موقتی است. به‌عبارتی وقتی کالبد انرژیایی (کالبد روحی؛ کالبد سماوی) از بدن خارج می‌شود، این کالبد، از طریق ریسمانی که معروف به ریسمان نقره‌ای است ارتباط خود را با جسم حفظ می‌کند. نقطه پیوند این ریسمان نقره‌ای به بدن، حدود ناف انسان است. در حالت خواب، حتی سنگین‌ترین خواب‌ها؛ و مواردی مانند وضعیت اغما و کما، با وجود آنکه روح از بدن خارج شده است اما به‌واسطه ریسمان نقره‌ای به بدن اتصال دارد ولی در وضعیت مرگ واقعی و برگشت‌ناپذیر، این ریسمان پاره شده و رابطه روح با بدن قطع می‌شود. از دیدگاه باطنی پاره شدن ریسمان نقره‌ای نشانه‌ای کافی برای مرگ انسان است. ریسمان نقره‌ای چیزی مشابه ریسمان جفت است که بین جنین و مادر وجود دارد. اگر این ریسمان نابهنگام پاره شود جنین می‌میرد. در این مثال قرینه‌ای می‌توانیم جنین را معادل جسم و مادر را معادل روح بگیریم. در پدیده مرگ‌های اختیاری انسان دچار مرگ واقعی به‌معنای قطع کامل ارتباط بین جسم و و روح و پاره شدن ریسمان پیونددهنده نمی‌شود. بلکه منظور از مرگ‌های تجدیدشونده نوعی از خواب بسیار سنگین است که تفاوت‌های ظاهری آن با مرگ بسیار ناچیز بوده و شباهت چندانی به وضعیت زنده بودن و بیداری انسان ندارد. گزارش‌های تاریخی درباره عده‌ای از اساتید علوم اسراری وجود دارد که بیان می‌کند این افراد برای تأمین قصدهای خود از روش مرگ اختیاری استفاده کرده‌اند. بعضی از آن‌ها پس از ده‌ها یا صدها سال تجربه آگاهانه مرگ، دوباره به جسمبازگشته و زنده شده‌اند. در قرآن و کتب ادیان دیگر هم مثال‌های متعددی برای این موضوع وجود دارد. یک نمونه از آن، اصحاب کهف است. آن‌ها، چندین قرن به خواب مرگ فرو رفتند و هنگامی که از خوابِ مرگ خارج شدند، با آنکه گمان می‌کردند که شاید، چند ساعتی خوابیده باشند اما متوجه شدند که چند صد سال در زمان جلو رفته‌اند و از زمان خود، فاصله گرفته‌اند. یا آن پیامبری که خداوند او را به همراه الاغش در خواب مرگ فرو برد و پس از صد سال او را از تجربه مرگ بیرون آورد و از او پرسید چقدر خوابیدی و او گمان کرد که چند ساعت یا حداکثر یک روز را در خواب بوده آنگاه خداوند به او فرمود که او صد سال پیش مرده و اکنون دوباره زنده شده. در این صد سال جسم آن پیامبر دچار فرسایش شد و به اسکلت مبدل گشت اما وقتی خداوند دوباره او را از خواب مرگ به این دنیا بازگرداند جسم آن نبی دوباره برقرار شد. وقتی آن پیامبر دوباره زنده شد، دنبال الاغ‌اش گشت اما آن را پیدا نکرد خداوند به او اشاره کرد تا به استخوان‌هایی توجه کند که کنار آن پیامبر و روی زمین قرار داشت. این‌ها، استخوان‌های پوسیده شده یک الاغ بودند. خداوند دوباره الاغ را زنده کرد و جسم الاغ دوباره برپا شد و پیامبر شاهد این زنده شدن و جسمیت بخشیدن بود.
اما مرگ‌های مکرر همیشه با از دست دادن جسم همراه نیستند. در سطوح بالای تعلیمات اسراری یکی از سنت‌های نادر در آیین‌های باطنی این است که بعضی از معلمان اسرار بنابر ضرورت، قصدها و وظایف خود تصمیم می‌گیرند که در زمان‌های آینده دوباره زنده شوند و کار خود را به انجام برسانند. در این روش آن‌ها اغلب نقاطی را در بعضی از کوه‌های خاص پیدا می‌کنند و خود را در آن نقطه محبوس می‌کنند و در آنجا ظاهراً می‌میرند. طبق این سنت عجیب، گاهی هم خود را در زمین مدفون می‌کنند و این دفن، عموماً تا زیر گردن است. گفته می‌شود در هیمالیا تعدادی از این معلمان نوح‌آسا وجود دارند که قرن‌هاست در آنجا هستند و گاهی، بیدار می‌شوند و به میان مردم می‌آیند. یهودیان از قبر حضرت موسی (ع) خبر ندارند چون مطابق کتاب مقدس حضرت موسی را خداوند تشییع کرده است. به‌همین دلیل بعضی از آن‌ها معتقد هستند که در آخر زمان، موسی دوباره از خواب برمی‌خیزد و این‌بار با نام جدید خود یعنی مسیا (ماشیح) ظاهر می‌شود. آیا ممکن است موسی (ع) هم از جمله این مردان جاودان باشد. شاید همین موضوع یکی از دلایل مخفی تقدس برخی از کوه‌ها در مناطق مختلف جهان و به‌ویژه در هند و کشمیر و تبت است. همین عقیده در اسلام و مسیحیت و هندوئیسم هم به شکل‌های کاملاً مشابه وجود دارد. بیشتر مسیحیان معتقدند که عیسی مسیح (ع) نمرده است بلکه او در طول قرن‌های متمادی حیات خود را حفظ کرده و هم اکنون هم زنده است و البته گاهی یا در مقاطعی خود را نشان می‌دهد. شیعیان از مهدی موعود (ع) روایتی مشابه همین را دارند و این روایت در فضای درونی بیشتر ادیان قابل شنیدن است. سنت سری موت اختیاری و مرگ در میان تولتک‌های آمریکای جنوبی هم رواج داشته است. توضیحاتی عملی از چگونگی اجرای این فن سحرانگیز در بعضی از تعلیمات تولتک یافت می‌شود. اخیراً باستان‌شناسان در صحرای پرو، اسکلت‌هایی را پیدا کردند که از قرن‌ها پیش به حالت نشسته قرار داشته‌اند. بسیاری از این اسکلت‌ها در همین زمان کنونی هم در صحرای پرو وجود دارند. دانشمندان این اسکلت‌ها را به افراد شاخصی از قوم اینکا نسبت می‌دهند. این‌ها در زمین دفن نشده‌اند بلکه قرن‌ها و حتی شاید چند هزار سال است که در مقابل نور خورشید و در معرض طوفان‌ها و فرسایش‌های مختلف قرار داشته‌اند. عجیب اینکه، این اسکلت‌ها هنوز و بعد از گذشت قرن‌ها در همان وضعیت قرار دارند. آیا آن‌ها در نوعی مراقبه قرار دارند که نیروی میدان ناشی از آن می‌تواند از آن‌ها محافظت کند. یا جواب در محل استقرار فیزیکی و فرم استقرار آن‌هاست. مشابه این موضوع اما به شیوه دیگر را می‌توان در اهرام فراعنه مصر جستجو کرد. وقتی که باستان‌شناسان موفق به گشودن مقبره یکی از فراعنه مصر شدند، جنازه او را کاملاً سالم یافتند طوری که انگار به تازگی مرده است. بعداً و ضمن تحقیقات مفصل آن‌ها متوجه شدند که محل استقرار جنازه، راز سالم ماندن جنازه است و این به‌دلیل ایجاد یک میدان انرژی نگه‌دارنده از طریق هرم و متکی به تناسب ابعاد هرم است. اما آیا فرعون قصد داشته است بعد از مدتی دوباره از خواب برخیزد؟ آیا ممکن است باستان‌شناسان با جابجایی و تغییر شرایط اسکلت‌ها در صحرای پرو، جنازه فراعنه در اهرام مصر و نیز با جابجایی دیگر موارد مشابه در غارها و نقاط مشابه در مرگ موقت این افراد (اگر قبول کنیم که لااقل برخی از آن‌ها به‌طور موقت مرده‌اند) تأثیر گذاشته‌اند؟ یکی از توضیحات قانع‌کننده و قابل قبول عمر چند صدساله بعضی از انسان‌هایی که در تاریخ از آن‌ها نام برده شده و من‌جمله عمر نزدیک به هزار ساله نوح (ع) و پدران او همین پدیده موت اختیاری و مرگ‌های مکرر است. چیزهایی که در کتاب مقدس درباره نوح می‌خوانیم عمدتاً درباره مدت کوتاهی از زندگی نوح است. به احتمال قوی نوح و پدران او با استفاده از شیوه سرّی مرگ اختیاری توانسته‌اند تا چند قرن عمر کنند. آیا ممکن است در نزدیک به هزار سال زندگی نوح هیچ اتفاق قابل توجهی نیفتاده باشد که ذکر آن‌ها در کتاب مقدس توجه‌برانگیز باشد یا شاید او بیشتر عمر خود را در خواب مرگ‌آسا گذرانده است و گاه از این خواب سنگین برخواسته باشد. نوح و پدران او هزاران سال زندگی کرده‌اند اما شرح وقایع زندگی آن‌ها که در کتاب مقدس آمده آن‌قدر کوتاه است که ممکن است در یک تا ده سال از زندگی یک انسان امروزی واقع شود. آیا از نظر منطقی عجیب نیست که نوح در سن چهارصد سالگی زن گرفته و صاحب فرزند شده باشد. پس یعنی طی چهارصد سال به این تصمیم و امکان نرسیده است…
نمونه معروف و این زمانی مرگ‌های اختیاری زامبی‌ها هستند که تا کنون درباره آن‌ها چندین گزارش مفصل هم تهیه شده است و هنوز محققان نتوانسته‌اند پاسخ این معما را بیابند. در آفریقا زامبی به کسانی گفته می‌شود که می‌میرند اما پس از مدتی زنده می‌شوند و از قبر برمی‌خیزند. بعضی از این افراد هنوز هم زنده‌اند و بارها تحت سوالات و آزمایش‌های پژوهندگان قرار گرفته‌اند. ظاهراً در آفریقا انگشت‌شماری از ساحران بزرگ و استثنایی قادرند با افراد کاری کنند که آن‌ها بعد از تجربه مرگ و حتی مدت‌ها پس از مدفون شدن، دوباره زنده شوند و از قبر بیرون بیایند. در یکی از گزارش‌های تصویری و معتبر مربوط به زامبی‌ها، یک زامبی را دیدم که مردم هم محله او می‌گفتند که او هجده سال بعد از قبر خود برخواسته است. در تاریخ هندوستان بعضی از یوگیست‌های بزرگ، خود را در ملاء عام و در حضور شاهدان ظاهراً زنده به گور کرده و پس از مدت‌ها دوباره از قبر برخواسته‌اند. آخرین نمونه آن مربوط به حدود ده سال پیش بود که در هند اتفاق افتاد. البته آن‌ها با این‌کار خود قصد دارند پیام‌هایی را به مردم جهان برسانند. بعضی از این بزرگان وعده زنده شدن خود را حتی به چند قرن بعد موکول می‌کنند. به‌عنوان مثال می‌توان از مهربابای ایرانی و شیردی بابای هندی که گمان می‌رود هر دو نفر از آواتارهای زمان خود بوده‌اند، نام برد که وعده زنده شدن خود را در آینده دورتری داده‌اند. مثلاً مهربابا پیش از مرگ گفته است که می‌خواهد هفتصد سال بخوابد و پس از هفتصد سال دوباره از خواب برخیزد و به تعلیم خود ادامه دهد. هم‌چنین گفته می‌شود که در کوه‌های مقدس چین و تبت معدود مردانی با عمر بسیار طولانی وجود دارند. در چین به این مردان، مردان جاودان می‌گویند. در اینجا یکی از سوالات مطرح، اینست که افرادی که جسم مادی خود را از دست داده‌اند چگونه می‌توانند دوباره واجد همان جسم قبل شوند؟ در علوم باطنی این موضوع با توجه به قدرت خلاقه و سازمان دهنده کالبد سماوی توضیح داده می‌شود. کالبد انرژیایی انسان قادر است جسم را دوباره بازسازی کند این بازسازی از طریق تکثیر پرحجم و سریع تنها یک سلول یا حتی یک ملکول از جسم قبلی انسان قابل انجام است. با توجه به اینکه حتی فسیل‌های چند میلیون ساله هم دارای ملکول‌هایی از جسم اولیه خود هستند و میلیاردها عدد از این ملکول‌ها در استخوان و اسکلت آن‌ها وجود دارند، در صورتی‌که رابطه روح با جسم قطع نشود و این رابطه از طریق کالبد انرژیایی و ریسمان اتصال دهنده (طناب نقره‌ای) حفظ شود امکان احیاء دوباره جسمی که هزاران سال پیش هم مرده است (از دیدگاه علوم روحی و واقعیت‌های کالبد سماوی و ذهن انرژیک) کاملاً عملی است. چگونگی این اتفاق موضوع پیچیده‌ایست که توضیح آن لازم به نظر نمی‌رسد. اما حتی فیزیک‌دانان مدرن هم این فرضیه را بیان کرده‌اند که امکان بازسازی جسم انسان تنها با وجود یکی از ملکول‌های بدن او، بر اساس تئوری‌های فیزیک مدرن و به‌ویژه اصل هولوگرام (که همه کل را در یک جز از کل می‌داند) امکان‌پذیرست. این اتفاق عجیبی نیست. همان‌طور که تمام جسم انسان و میلیاردها میلیارد سلول بدن او و نظام پیچیده جسمانی او همگی از یک سلول بوجود آمده است چرا وقوع دوباره این بازسازی عجیب باشد. چگونه و با کدام قدرت سازمان‌دهنده و راهبردی در مراحل جنینی، یک سلول به میلیاردها سلول سازمان یافته بی‌همتا تبدیل می‌شود. این اتفاق از همان اولین لحظه شکل‌گیری انسان از طریق روح عملی می‌گردد و مادامی‌که این روح وجود دارد می‌تواند دوباره جسم خود را بسازد و خود را در قالب جسم متجلی کند.
موضوع مرگ‌های مکرر را می‌توان در طبیعت هم به سادگی ردیابی کرد. بسیاری از گیاهان و درختان در فصل زمستان می‌میرند و دوباره در فصل بهار زنده می‌شوند و این جریان مرگ و تولد مکرر غالباً تا پایان عمر گیاهان ادامه دارد. خرس‌ها و بسیاری از خزندگان در طول سرما و یخ‌بندان زمستان، به خواب زمستانی که علائم آن بی‌شباهت به مرگ نیست فرو می‌روند و پس از پایان خواب زمستانی دوباره زندگی معمول خود را از سر می‌گیرند. آیا وجود چنین روندی در طبیعت نمی‌تواند حامل پیامی مبنی بر روش مخصوصی از زیستن باشد؟ مرگ‌ها و تولدهای پی‌درپی. این اتفاق طببیعی حتی درباره وضعیت طبیعی انسان هم صادق است. بعضی از مراحل خواب شباهت زیادی به مرگ دارد از جمله وضعیتی از خوابیدن که دلتا نامیده می‌شود. در خواب دلتا که تقریباً همه انسان‌ها آن را هنگام خواب طبیعی تجربه می‌کنند وضعیت انسان تا حدی شبیه به انسان مرده می‌شود. بی‌دلیل نیست که از قدیم گفته‌اند خواب برادر مرگ است. در واقعیت امر، انسان، قبل از هر خواب واقعی، تقریباً می‌میرد و بعد از هر بار خوابیدن دوباره زنده می‌شود. منتهی این موضوع تفاوت‌های قابل توجهی با وضعیت مرگ اختیاری و تخلیه روح دارد.

دانشمندان و محققان علوم پزشکی و زیست‌شناسی در حال مطالعه روشی برای افزایش طول عمر هستند که تا حدی به شیوه سرّی مرگ مکرر شباهت دارد. مبنای این روش نگه‌داری انسان در درجه برودت بالا و به نوعی، خوابیدن در انجماد است. آن‌ها می‌گویند احتمالاً می‌توانیم انسان را با نگهداری در درجه معینی از انجماد تا مدت‌های بسیار طولانی زنده نگه‌داریم. البته در طول مدت انجماد، انسان در حالتی شبیه به مرگ قرار می‌گیرد و محققان هرگاه که بخواهند (حتی بعد از سال‌های طولانی و شاید قرن‌ها) این موجود منجمد را از حالت انجماد خارج کرده و به زندگی باز می‌گردانند. بعضی از مشاهدات علمی دیگر هم مؤید همین واقعیت است مثلاً دانشمندان اخیراً در یخ‌های منجمد مریخ باکتری‌هایی پیدا کردند که قادر بودند پس از گذشت میلیون‌ها سال، به‌دلیل دمای بالای محیط زنده (و البته غیر فعال) بمانند…
یکی از سوالات دیگری که پیش می‌آید این است که با وجود واقعیت مرگ‌های مکرر پس چرا عمر انسان جاودانه نیست. پاسخ این است که ظرفیت جسمی و روانی انسان محدود است و میزان احیاپذیری و تولد مجدد جسم و روان انسان محدود است. مثل یک باطری که تخلیه و شارژ می‌شود و از عمر مفید آن کاسته می‌شود. باطری را نمی‌توانید تا ابد و به‌طور نامحدود شارژ و تخلیه کنید چون ظرفیت‌ها و ویژگی‌های فیزیکی آن، چنین امکانی را در اختیار شما نمی‌گذارد. جسم انسان هم به‌همین صورت است. ظرفیت‌اش برای تولدها و مرگ‌های مکرر کاملاً محدود است. بنابراین کسانی که از روش مرگ اختیاری استفاده کرده‌اند همواره با چنین محدودیتی مواجه بوده‌اند. ولی نباید فراموش کرد که هدف آن‌ها از چنین کاری، نیازی به تکرار بیش از حد این تجربه نداشته است. حالا ببینیم پیام چنین تجربه‌ای چیست؟ این نشانه‌ها و پدیده‌ها چه حرف‌هایی را به ما می‌گویند؟
از واقعیت مرگ‌های مکرر می‌توان نتیجه گرفت که ممکن است مردان جاودان و ناجیان غایب که درباره آن‌ها گفته می‌شود هنوز زنده‌اند، در حالت مرگ اختیاری باشند و هرگاه که لازم شود، زنده شوند و با جسم خود حضور فیزیکی یابند…
از واقعیت مرگ‌های مکرر نتایج زیادی حاصل می‌شود و نیز این‌که چنین پدیده‌ای خودش گواهی است بر حقانیت قیامت و روزی که مردگان از قبر بر می‌خیزند و به پاسخگویی فراخوانده می‌شوند. و نیز زمانی‌که انقلاب جهانی همانند زلزله‌ای بزرگ زمین و آب‌ها وآسمان را احاطه می‌کند و ناجیان الهی و روح‌یافتگان حجاب‌های خود را کنار می‌زنند و آشکار و بی‌پرده حضور با عظمت و پرجلال خدا را در جهان اعلام می‌کنند و مؤمنینی که سال‌هاست در قبرها خوابیده‌اند با صدای آن‌ها از قبر برخواسته و برای خدمتگزاری در حکومت جهانی خدا که بر زمین و آسمان است، حاضر می‌شوند. مرگ اختیاری پیام‌های زیادی دارد.

پی‌نوشت:
۱ – طبق تحقیقات لیال واتسن