“انديشگاهها” يا “كانونهاي تفكر”, حلقههاي نامرئي و پنهان سياستگذاريها و تصميمسازيهاي حكومتي هستند. كه كمتر جايي از آنها صحبت به ميان است. در واقع ماموريت آنها پشتيباني و تغذيه فكري رهبران در فرآيند تصميمسازي و تصميمگيري، حل مسائل و پيشبيني آينده است. به قول ديويد ريچي: “كانونهاي تفكر جايي در حيات سياسي دارند، اما هيچ كس به طور دقيق نميداند كه اينجا كجاست!” كانونهاي تفكر تنها به ايدهآوري نميپردازند، بلكه معمولاً به پشتوانه افراد، مغزها را نيز جابهجا ميكنند و ساز و كار مناسبي براي بكارگيري (يا به تعبيري بهبندكشيدن) فكر, ايده, علم و دانش در راستاي خدمت به قدرت هستند. كارخانه مغز”,”جعبههاي مغز”, “تاجران ايده”, “بانكهاي مغز”, “بدنههاي دانش”, “قطار كلهتخممرغيها نامهايي است كه روي آنها گذاشته شده است. به تعبيري انديشگاهها, كارخانههايي در حوزه صنايع و كسب و كارهاي مغزي هستند كه مواد اوليهشان “ايده” است و هيچگونه آلودگي هم ايجاد نميكنند!
برطبق مطالعات “موسسه ملي پيشرفتهاي پژوهشي ژاپن”(نيرا), هماكنون بيش از 320 انديشگاه در سراسر جهان (77 كشور) مشغول بكارند كه بيش از يكسوم آنان (120مورد) متعلق به آمريكا هستند. اما با اين حال نظرات مختلفي درباره تعداد آنها گزارش شده است. به عنوان مثال, اندرو ريچ فقط تعداد انديشگاههاي آمريكا را بيش از 300 سازمان ذكر ميكند. آمريكاييان با اين هدف اصلي كه “پلي بين قدرت و دانش” ايجاد كنند به انديشگاهها روي آورند. از جمله اولين انديشگاههاي شبكهاي جهان كه از چندين دهه پيش در آمريكا تاسيس شدند ميتوان به “شبكه ريشسفيدان آمريكا” و شركت “رند” (RAND يا تحقيق و توسعه) اشاره كرد.
موسسه امريكن اينترپرايز- از مشهورترين كانونهاي تفكر آمريكا- پذيراي وابستههاي تحقيقاتي هم چون ديك چني، و يا كرك پاتريك، بوده است. حال آنكه موسسه سي.اس.آي.اس حضور افرادي نظير هنري كسينجر، زبيگنو برژنسكي- هر دو نفر مشاور امنيت ملي و اولي وزير اسبق امور خارجه- و جيمز شله زينگر،كه دو دوره به وزارت رسيده را مغتنم ميشمارند.
ويژگيهاي كانونهاي تفكر
جمع انديشي: افزايش حجم اطلاعات، گسترش روابط بين المللي و افزايش عوامل تاثيرگذار در امر تصميمسازي و ضرورت تفكر جمعي و جمعانديشي را محسوس كرده است. كانونهاي تفكر الگوي سازماني جمعانديشياند كه در پرتو اين ضرورت به وجود آمدهاند. فعاليت كانونهاي تفكر باعث شد كه فرآيند جمع انديشي رشد و گسترش پيدا كند و توانائي خود را براي حل مسائل بزرگ نشان دهد.
درگير نشدن در مسائل اجرائي وتشريفات رسمي سياستگذاري: كانونهاي تفكر سياستساز هستند و خود را درگير مسائل تشريفاتي و حقوقي نميكنند و نبايد درگير مسائل اجرائي و يا تصميمهاي روزمزه دستگاهها شوند. كانونهاي تفكر به دور از تنشهاي رسمي موجود در فرآيند قانوني سياستگذاري و روزمرگيهاي اجرائي، به پيشنهادهاي سازنده و خلاقانه خود ميپردازند و با نوآوري فضاي سياستگذاري و تصميمگيري را از يكنواختي خارج ميكنند. امروز بسياري از انديشگاهها در قالب “سازمانهاي مجازي” تاسيس ميشوند. سازمانهايي كه الزاماً مكان فيزيكي مشخص و يا گستردهاي ندارند.
توليد فرآوردههاي فكري و انتقال به مخاطب: اگر ايدهها و آراي به دست آمده، به گونهاي مفيد و جذاب براي مخاطبان، ارائه نشوند آنها به اهداف خود دست نيافتهاند؛ لذا كانونهاي تفكر، علاوه بر شناخت و حل مسايل، تلاش عمدهاي را صرف رساندن مخاطبان تا حصول آخرين نتايج مورد نظر، به عمل ميآورند. معمولاً اين كانونها عمدتاً از طريق برگزاري سمينارها، انتشار جزوهها و كتابها، عمل آفرنيش و تزريق ايدهها را به فرايند سياستگذاري انجام ميدهند. چون ايدهها به خودي خود جريان نمييابند بلكه بايد توسط افراد و كارگران، ايدهها به عمل درآيند. “هاي جيمز اي اسميت” كانونهاي تفكر را اينطور تصوير ميكند، “شريانهاي اصلياي هستند كه دانش و ايده در آنها جاري ميشود و همچون اكسيژن توسط جريان خون حيات سياسي جامعه جذب ميگردد.”
نقش كانونهاي تفكر در فرآيندهاي سياستگذاري و تدوين استراتژي امنيت ملي آمريكا
مقوله بنياديتر كه بايد ضمن بررسي فرايند تدوين استراتژي امنيت ملي آمريكا مورد توجه قرار بگيرد تصوري است كه اين كشور از نقش خود در جهان آينده دارد. اين ايالات متحده مسالهاي بسيار بحث برانگيز بوده و هنوز هم هست. گراني گاه بحث فوق اين نيست كه آيا ايالات متحده بايد به داخل قاره آمريكا عقب نشيني و بر مشكلات داخلي خود تمركز كند يا نه. جدل بر سر آن است كه دقيقاً كدام منافع ملي در خارج از مرزهاي كشور مورد مخاطره قرار گرفتهاند و دولت آمريكا مايل است چه هزينهاي براي حفظ آنها بپردازد؟ كانونهاي تفكر به طرز گستردهاي درباره اين مقوله به بحث و گفتگو و برنامهريزي پرداختهاند. اما اينطور وانمود ميكنند كه با نقش رهبري جهاني آمريكا مخالفند و سند امنيت ملي آمريكا تاثير ناچيزي از كانونهاي تفكر پذيرفته است. اتخاذ چنين موضعي گنگ و مبهم در اين باره خود يكي ديگر از استراتژيهاي پشت پردهاي آنها است. اما همانطور كه ميبينيم در گزارش استراتژي امنيت ملي 1994 نقش آمريكا را اينطور بازتاب مي دهند: “… روشن است كه ما نميتوانيم ژاندارم جهان باشيم، اما اين نيز واضح است كه بايد رهبري جهان را بر عهده بگيريم.
نشریه تفکر متعالی شماره پنج– پاییز 85