گردآوری: علییار نیکفرمان
در شماره گذشته در مقاله “جُک اندیشی”، نگارنده به دسته اول جُکها که به شکلی اغراقآمیز بیانکننده ناهوشیاری و حماقت انسان بودند پرداخته بود و قصد بر آن بود که با تمرین جُک اندیشی، روش خاص تفکری نهفته در آنها را بیابید؛ یکی از روشهای فرعی تفکر که از روشهای سی و شش گانه تفکر خلاق منشعب شده است.
چند روز پیش که به دنبال تکمیل منابع مطالعاتیام برای تهیه مقالات این شماره بودم به مجموعهای از لطایف برخوردم که گویای برخی از خطاهای رایج مدیران و سازمانها بود. اشتباهاتی که از طرز فکر غلط مدیران ناشی میشود. این گروه از جُکها با برجستهکردن بدیهیات، راهکار مستتر در خود را به شیوهای غیرمستقیم بیان میدارند.
رئیس کیست؟
رئیس کسی است که وقتی شما زود میآئید او دیر میآید و وقتی شما دیر میآئید او زود میآید.
کلیدواژه: مدیر؛ رئیس؛ کارمند؛ انضباط؛ وقت شناسی
تفاوتهای من و رئیسم
وقتی من یک کاری را دیر تمام میکنم، من کند هستم.
وقتی رئیسم کار را طول دهد، او دقیق و کامل است.
وقتی من کاری را انجام ندهم، من تنبل هستم.
وقتی رئیسم کاری را انجام ندهد، او مشغول است.
وقتی کاری را بدون اینکه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتی رئیسم این کار را کند، او ابتکار عمل به خرج داده است.
وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او همکاری میکند.
وقتی من اشتباهی کنم، من نادان هستم.
وقتی رئیسم اشتباه کند، او مانند دیگران یک انسان است.
وقتی من در محل کارم نباشم، من یک جایی خارج از محل کار در حال گشتزدن هستم.
وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
وقتی یک روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم.
وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.
وقتی من مرخصی بخواهم، باید یک جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید میرفت چون خیلی کار کرده است.
وقتی من کار خوبی انجام میدهم، رئیسم هرگز به خاطر نمیآورد.
وقتی من کار اشتباهی انجام دهم، رئیسم هرگز فراموش نمیکند.
کلیدواژه: کارمند؛ رئیس؛ عملکرد
کار تیمی
کار تیمی همواره ضروری است چون به شما اجازه میدهـد تـا در صورت بروز مشکل، فرد دیگری را نکوهش کنید!
کلیدواژه: مسئولیت؛ همکاری
مسابقه قایقرانی
یک تیم آمریکایی با یک تیم ژاپنی تصمیم گرفتند که مسابقه قایقرانی برگزار کنند. هر دو تیم به سختی تمرین کردند تا در روز مسابقه به بهترین عملکرد خود دست پیدا کنند. روز مسابقه هر دو تیم آماده شدند.
وقتی آمریکاییها یک مایل اول را طی کردند ژاپنیها به خط پایان رسیده بودند. تیم آمریکایی از باخت خود بسیار ناامید شدند. مسئول تیم دستور داد تا بررسی های لازم برای تعیین دلایل باخت مشخص شود. برای این کار یک تیم مشاور انتخاب و بررسیها شروع شد و اقدام اصلاحی را پیشنهاد دادند.
یافته های تیم مشاوره حاکی از این بود که در تیم ژاپن هشت نفر پارو می زنند و یک نفر هدایت می کند و در تیم آمریکا هشت نفر هدایت می کنند و یک نفر پارو می زند. نتیجه این بود که تعداد زیادی در تیم آمریکا هدایت میکنند و تعداد کمی پارو میزنند.
روز مسابقه در سال بعد مجدداً فرا رسید. ساختار مدیریت تیم آمریکایی به کلی متحول شد. ساختار جدید بدین صورت بود: چهار مدیر راهنمایی و هدایت، سه مدیر راهنمایی منطقه ای و یک سیستم ارزیابی عملکرد جدید برای ارزیابی و تشویق فردی که وظیفه پارو زدن را بر عهده دارد.
تیم آمریکایی این بار پس از مایل دوم نتیجه را واگذار کرد. مدیر تیم در نهایت شخصی که پارو میزد را به دلیل عملکرد ضعیف برکنار کرد و به مدیران به خاطر شناسایی مشکلات پاداش داد.
کلیدواژه: کارگروهی؛ ارزیابی عملکرد؛ بهبود؛ ساختار مدیریت؛ ساختار سازمانی
اداره، دوستت دارم
اداره را دوست دارم جون جایی است که بعد از خستگی روزانه ناشی از امور زندگی میتوانم در آنجا استراحت کنم.
کلیدواژه: اداره؛ محل کار؛ بهرهوری؛ کارایی؛ اثربخشی
تعریف تیم
افرادی که به تنهایی نمیتوانند کاری انجام دهند و دور هم جمع میشوند تا نتیجه بگیرند که نمیتوانند هیچ کاری را با همدیگر انجام دهند.
کلیدواژه: کمیته؛ تیم؛ جلسه؛
ریاضیات مدیریت
متن کامل لطیفه مدیر باهوش + کارمند باهوش = سود
مدیر باهوش + کارمند نادان = تولید
مدیر نادان + کارمند باهوش = ارتقاء
مدیر نادان + کارمند نادان = اضافهکاری
کلیدواژه: مدیر؛ کارمند؛ رئیس؛ بهرهوری؛ کارایی؛ اثربخشی
آدمخوارها در یک شرکت کامپیوتری
پنج آدمخوار به عنوان برنامهنویس در یک شرکت کامپیوتری استخدام شدند. هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت میگوید: “شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا میتوانید حقوق خوبی بگیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست دارید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید.” آدمخوارها قول میدهند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر میزند و میگوید: “شما خیلی سخت کار میکنید و من از همه شما راضی هستم. یکی از خانمهای برنامهنویس ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟” آدمخوارها اظهار بیاطلاعی میکنند. بعد از اینکه رئیس شرکت میرود، رهبر آدمخوارها از بقیه میپرسد: “کدوم یک از شما نادونا اون خانوم برنامهنویس را خورده؟”
یکی از آدمخوارها با تردید دستش را بالا میآورد. رهبر آدمخوارها میگوید: “ای احمق! طی این چهار هفته ما رهبران، مدیران و مدیران پروژهها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون خانوم را خوردی و رئیس متوجه شد. پس از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید.”
کلیدواژه: مدیر؛ کارمند؛ کارکنان؛ عملکرد؛ ارزیابی
فقط یک کار کن، کار نکن!
افرادی که زیاد کار میکنند، زیاد اشتباه میکنند.
افرادی که کمتر کار میکنند، کمتر اشتباه میکنند.
افرادی که اصلاً کار نمیکنند، اصلاً اشتباه نمیکنند.
افرادی که اصلاً اشتباه نمیکنند، ارتقاء مییابند.
به همین دلیل است که من در محل کار بیشتر وقت خود را صرف ایمیل فرستادن و بازی رایانهای میکنم؛
برای این که نیاز به ارتقاء دارم.
کلیدواژه: ارتقاء
مرد بالنسوار و مرد روی زمین
مردی در یک بالن در حال پرواز کردن بود که متوجه شد گم شده است. در حالی که ارتفاع بالن را کم میکرد، مردی را دید.
مرد بالنسوار فریاد زد: “ببخشید، میتوانید به من کمک کنید. من به دوستم قول دادم که نیم ساعت پیش او را ملاقات کنم، اما حالا نمیدانم کجا هستم.”
مرد روی زمین پاسخ داد: “بله. شما در یک بالن در ارتفاع حدود ۱۰ متر از سطح زمین معلق هستید. شما از شمال بین ۴۰ و ۴۲ درجه عرض جغرافیایی و از غرب بین ۵۸ و ۶۰ درجه طول جغرافیایی قرار دارید.”
مرد بالنسوار پاسخ داد: “شما باید مهندس باشید.”
مرد روی زمین گفت: “بله. از کجا فهمیدی؟”
مرد بالنسوار گفت: “خوب، همه چیزهایی که گفتی از نظر فنی درست است، اما من نمیدانم با اطلاعاتی که دادی چکار کنم و در حقیقت هنوز گمشده هستم.”
مرد روی زمین پاسخ داد: “شما باید مدیر باشید.”
مرد بالنسوار گفت: “بله من مدیر هستم، اما از کجا فهمیدی؟”
مرد روی زمین گفت: “خوب، شما نمیدانی کجا هستی و نمیدانی کجا میروی. شما قولی دادهای اما نمیدانی آن را چگونه عملی کنی و انتظار داری من مشکلت را حل کنم. واقعیت این است که شما دقیقاً در همان موقعیت پیش از برخوردمان قرار داری اگر چه ممکن است در بیان آن مقداری خطا داشته باشم.”
کلیدواژه: مدیر؛ مهندس؛ مشاور
ساختار سازمانی جمع و جور
کارمند سازمان الف: “ساختار سازمانی شما چه جوریه؟”
کارمند سازمان ب: “ساختار سازمانی ما خیلی ساده و جمع و جوره: ما کار میکنیم؛ اونا امتیاز و اعتبارشو میبرند.”
کلیدواژه: مدیر؛ کارمند؛ ساختار؛ ساختار ساده؛ رئیس؛ مرئوس
شش مرحله هر پروژه
شش مرحله هر پروژه عبارتند از:
(۱) ذوق و شوق و جدیت نشان دادن
(۲) از اشتیاق افتادن
(۳) ترسیدن و سراسیمه عمل کردن
(۴) جستجوی مقصر
(۵) تنبیه بیگناه
(۶) پاداشدادن به سهیمنشدگان
کلیدواژه: پروژه؛ مراحل پروژه؛ شکست پروژه
نشریه تفکر متعالی شماره پنج – پاییز ۸۵