تهیه و تالیف: آزاده رضایی
چندي قبل، هنگام مطالعه يك مقاله، به واژههايی برخوردم كه برايم تازگي داشت؛ تفكر ژنتيكي، تفكر سلولي و تفكر مولكولي. با دنبال كردن اين واژهها به تركيب كليتري رسيدم به نام «تفكر الگويي» كه واژههاي اخير، محورهايي از اين تركيب كلي بودند. در آن متن هم توضيح داده شده بود كه تفكر الگويي در واقع تفكر بر اساس «الگوهاي آفرينش» است. كل موضوع مرا بر آن داشت تا مسايلي را دربارة تفكر ژنتيكي و الگوبرداري از مكانيزم عمل ژنها دنبال كنم؛ و در این مسیر به نتايج جالبي هم رسيدم كه خوب است با هم دربارة بخشي از آنها فكر كنيم:
شناخت كائنات، طبيعت، موجودات زنده و بالاخره خود انسان، از پرسشها و معماهاي هميشگي بشر در طول تاریخ بوده است. امروزه محققان دريافتهاند كه براي پاسخ به بخشي از اين معماها بهتر است به ريشه و منشأ حيات، رجوع كنند و به اين ترتيب استفاده و كمك از علم ژنتيك به يك شاخة مهم از دانش امروزي مبدل شده است. طبق يافتههاي علم ژنتيك، اين موضوع كه ژنها، استراتژيهايي براي فعاليت، بقا و تكثير خود دارند، ديگر به امري بديهي تبديل شده است و جالب آنكه امروزه دانشمندان، نه تنها درصدد شناخت اين استراتژيها و عملكردهاي ژنياند، بلكه حتي در پي الگوبرداري از اين ساختارهاي طبيعي و نحوة رمزنگاري حيرتانگيز آنها نيز هستند و از آن مهمتر آنكه محققان علم ژنتيك، پا را از اين هم فراتر نهادهاند و نه تنها از اين الگوها در شناخت و بازسازي ساختارهاي طبيعي و زنده (و حتي مصنوعي) استفاده ميكنند بلكه در صدد استفاده از آنها براي تبيين اموري چون ساختارها و نظامهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و مديريتي نيز هستند. برای نمونه شايد نظريه DNA هاي سازماني را شنيده باشيد که با الگوبرداری از ساختمان زنجیره چهارعنصری DNA، نظریههایی در باره ساختار وعملکرد سازمان ها ارائه شده است. شاید در گذشته تصورش برایمان سخت بود؛ راستی ژنها کجا و سازمانها کجا؟ به نظر شما دلیل این الگوبرداریهای متنوع و شگفت انگیز چه میتواند باشد؟
شاید بتوان پاسخ را در الگوهاي بنياديی جستجو کرد كه نرمافزارهاي آفرينش ناميده ميشوند و از خواص اين نرمافزارها آن است كه ميتوان صدها، محصول، روشهاي رفتاري، ذهني، ارتباطي و نيز دهها شيوة هدفيابي و تحقيق و موفقيت از آنها استخراج كرد. بعضي از اين تئوريها طيف تأثيرگذاري بسيار وسيعتري را دارند و در همه ابعاد و اجزاي زندگي داراي كارايي و پاسخگويي هستند. ممکن است تفكر و ارائه نظریههای کاربردی براساس الگوهاي ژني نیز، بخشی از الگوهای آفرینش باشد. خوب است به چند نمونه از يافتههاي محققان در اين زمينه بپردازيم:
«آينده را ننوشتهاند»
يك گزارشگر فرانسوي به نام فابريس پاپيون به تازگي كتابي در زمينه تحقیقات دو تن از انديشمندان عرصة ژنتيك منتشرکرده است به نام «آينده را ننوشتهاند» و در آن از عقايد و نتایج تحقيقات اين دو دانشمند به نامهاي «آلبر ژاكار» (متخصص ژنتيك اجتماعات) و «آكسل كان» (پزشك و متخصص ژنتيك) سخن گفتهاست.
دو بخش جالب از اين كتاب عناويني چون: «از زندگي تا مرگ»، و «مسايل مهم قرن 21» نام دارد. از همين عناوين هم ميتوان پي برد كه مسايل ژنتيك تا چه حد گسترده شدهاند؛ كتاب، ابتدا به يك پرسش بنيادي ميپردازد كه در طول قرنها پرسش اساسي انسان نيز بوده است: «حيات چيست؟» و در پاسخ به اين سؤال، «آلبر ژاكار» ميگويد: «تمام چيزها با مولكول DNA آغاز شد » و سرچشمه حيات را در تحولات ناشي از DNA ميداند ولي «آكسل كان» ميگويد كه سرآغاز حيات در واقع با پيدايش نخستين سلول زنده همراه است و برنامة ژنتيكي را بخشي از اين مرحله ميداند.
سؤال ديگري كه در كتاب مطرح ميشود اين است: «آيا تكامل سرانجام به انسان منتهي ميشود و انتهاي تكامل فقط همين انسان است؟» در پاسخ، اين دو محقق جوابهاي جالبي دارند: «آكسل كان» ميگويد: در دانش و علم بشري اين نظريه، جايگاهي ندارد زيرا مبنايي علمي نميتوان برايش پيدا كرد. «ژاكار» نيز معتقد است كه چيزي كه توانايي توليد مثل خود را دارد DNA است و هر چيزي كه توانايي توليد مثل را داشته باشد پاياني بر آن نميتوان متصور بود و نيز هر دوي اين دانشمندان معتقدند كه انسان با داشتن اجزاي مختلف بدن، مغز، قدرت تكلم و خلاقه و تفكر، اين توانايي را دارد كه نه تنها تكامل زيستي بلكه تكامل فرهنگي را نيز در خود ايجاد كند و اين امر محدوديتناپذير است.
ژنها و رفتارها
اين دو دانشمند عقيده دارند كه رفتار انساني در بسياري موارد تابعي از شرايط و محيط اجتماعي و فرهنگي است و اين شرايط ميتواند بر ژنها تأثير بگذارد. ژنها نيز داراي تواناييهاي بالقوهاي هستند كه ميتوانند در يك محيط با شرايط خاص، خود را آشکارکنند و رفتارهايي را بروز دهند يعني متقابلاً محيط و شرايط زندگي و فرهنگي ميتواند عاملي باشد در بروز تواناييها و آمادگيهاي ژنتيك. به اين ترتيب، شرايط تأثير محيط بر ژنها و ژنها بر محيط، به صورت متقابل توضيح داده میشود و اين يكي از نظريات جالب و بديع فعلي است.
ژنها و توليد مثل اجتماعي
در قرن نوزدهم دانشمندي به نام «بورديد» نظريهاي ارائه كرد به نام «توليد مثل اجتماعي». «آكس كان» در توضيح اين نظريه ميگويد: اين تئوري بر آن تأكيد دارد كه نابرابريهاي ا جتماعي (فاصله طبقاتي) بازتاب نابرابريهاي زيست شناختي است. به نظر «كان» ، روش بعضي از نظامهاي اجتماعي مثل سرمايهداري ليبرال شبيه روش انتخاب طبيعي در زيستشناسي است كه بر طبق آن قويترينها انتخاب ميشوند و ضعيفترينها از بين ميروند. اما او در نقد اين روشها ميگويد: اگر ايده يا تفكري در مقابل اين سرمايهداري ليبرال قرار گيرد به عنوان «شر مطلق» فرض ميشود و سرمايهداري هم ميخواهد هر عامل منتقد و مخالفي را از سر راه بردارد و به رشدش ادامه دهد و به اين ترتيب اقتصادهاي بزرگتر و قوي رشد ميكنند و عين حال نابرابريهايي را در جهان و نيز در درون خود اين نظامهاي سرمايهداري، پديد ميآورد كه آن را به سوي نابودي سوق خواهد داد. مسايلي مثل فروپاشي كمونيسم در دنيا نيز به اين امر دامن زده است زيرا به نظر ميرسد كه ديگر منتقدي جدي براي آن وجود ندارد. به نظر اين دو دانشمند، غرور و خودخواهي موجود در نظامسرمايهداري منجر به نابودي آن خواهد شد. شايد بتوان اين تئوری را با نظريه از بين رفتن دايناسورها و موجودات عظیم الجثه و در عوض باقي ماندن حشرات بسيار كوچك و ظريف همانندسازي كرد.
ژن، فلسفه و اخلاق
اين دو انديشمند علم ژنتيك با استفاده از رفتار ژنها حتي دربارة نظريات فلسفي نيز توانستهاند تئوريهايي ارائه دهند: «آلكس كان» به نظرية پايان تاريخ «فرانسيس فوكوياما» اشاره ميكند و ميگويد كه اين نظريه از نظر زيست – جامعهشناسي انديشة بيپايهاي است و امكانپذير نخواهد بود. «فوكوياما» معتقد است كه جهان به حد نهايي خود رسيده است. اما آيا دموكراسي ليبرال «فوكوياما» بدون انسان و ويژگيهاي رفتاري انسانها چه در آموزش، اعتقاد و سياست و مذهب، اصلاً معنا و مفهومي دارد؟. آيا ميتوان براي رفتارها و خصوصيات انسانها از نظر زيستي و اجتماعي به عنوان دو عامل برهم تأثيرگذار ، نهايت و اندازهاي را متصور شد؟ در نتیجه، «آلكس كان» معتقد است كه نظرية «فوكوياما»، يك تئوري محدود و بسته است كه از انسانها و ويژگيهاي آن غافل گرديده است.
در زمينه فلسفه اخلاق، دانشمند ديگري نیز به نام ادوارد ويلسون كه از محققان دانشگاه هاروارد است، در بخشي از كتابش به نام «سوسيوبيولوژي؛ تلفيق نوين» و در فصلی به نام «اخلاق ژن» ميگويد: « زيست شناسي كه با پرسشهاي فيزيولوژي و تاريخ تكاملي سر و كار دارد، به اين نتيجه ميرسد كه «خودشناسي » را مراكز كنترل عاطفي مغز در هيپوتالاموس و دستگاه ليمبيك شكل داده و مهار ميكنند. اين مراكز با سيلابي از عواطف، عشق، نفرت، ترس، گناه و غيره، خودآگاه را سيراب ميسازند. عواطفي كه فلاسفة اخلاق در تلاش خود براي درك معيارهاي نيك و بد به آن توسل ميجويند».
ژنها و تبعيض نژادي
«كان» و «ژاكار» در مورد برتري نژادي نيز نظرياتي دارند: به نظر آنها برتري نژادی منجر به بردهداري ميشود و برتری جویان، از تفاوتهاي ظاهري و جسمي و نژادي انسان ها در جهت بهرهبرداري از آنها استفاده ميکنند. اما با تكيه بر علم ژنتيك، دلیل تفاوت وجودي نژادهاي مختلف از نظر رنگ پوست، ظاهر و غيره، تنها تفاوتهاي ژنتيكي بیان میشود و علت برتري فردي بر فرد يا نژاد ديگري نمیتواند باشد. به نظر آنها، اينكه ميزان گلبولهاي قرمز خون سياهپوستان بيش از سفيد پوستان است و يا پيگمههاي سياهپوست به علت كوتاهي قد از نيرو و تحرك كمتري برخوردارند، دليل پستتر بودن آنها نسبت به ساير انسانها نيست.
اوژينسم و هويت انساني
در بخش پاياني كتابِ «آينده را ننوشتهاند» نيز اين دو دانشمند بر نظرية اصلاح گونة بشر (اوژنيسم) به عنوان يكي از مسايل مطرح قرن 21 ميپردازند؛ «آلبر ژاكار» ميگويد: « اصلاح گونة بشر، زماني پديد ميآيد كه يك قدرت اجتماعي ميخواهد مسير تكامل ميراث ژنتيكي مردم را به جهت خاصي بكشاند؛ اينكه ما انسانهايي بسازيم كه همه شبيه هم باشند به راستي چه فايدهاي براي بشريت دارد؟» ولي او تأكيد ميكند كه رابطة هويت يك انسان را نبايد با معیارهاي ژنتيكي آن سنجش كرد و انتخاب ژنتيك، هيچ فردي را به معناي ذاتي آن اصلاح نميكند. «آكسل كان» نيز در تأييد انديشة «ژاكار» ميگويد: «در اين صورت و با اين كار ما به جاي حقوق انسانها، حقوق ژنها را خواهيم داشت و آزادي فردي ديگر وابسته به هويت انساني وي نخواهد بود بلكه بستگي به خصوصيات ژنتيكي او دارد كه اين يك خطر جدي براي هويت انساني بشر است».
اینطور که معلوم است نظريات و تئوريهاي بسياري توسط انديشمندان عرصة ژنتيك ارائه شده و دائم نيز در حال ارائه شدن است و دامنة وسيع استفاده از الگوبرداريهاي ژنتيك همچنان در حال گسترش است.
داشتم فكر ميكردم كه شايد اين ژنها نه تنها خودشان به طرز حيرتآوري تكثير ميشوند بلكه موضوعات تحقيقاتي كه از آنها ميتوان استخراج و تحقيق كرد نيز به طور حيرتانگيزي در حال تكثير شدن است و دامنهاش نه تنها به علوم زيستي بلكه به علوم اجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي هم رسيده است. حال سؤال اين است كه با اين اقتباس حيرتآور از تنها يكي از ميليونها الگوي آفرينش، کل اين الگو چقدر عظيم و بيانتهاست؟
نشریه تفکر متعالی شماره پنج – پاییز 85