طب كل نگر و پزشكي نوين
“يك سيستم پزشكي جديد در راه است، ما نشانه هاي آن را به روشني در همه جا ميبينيم” فريتيوف كاپرا درمانگري يك هنر الهي است. تقريباً تمام كتب قديمي از هنر درمانگري به عنوان يك روش الهي ياد ميكنند كه در آن درمان جسم ابتدا مستلزم درمان روح است. اين ديدگاه كلنگر همواره در معالجه بشر نقشي حياتي داشته است و برخي از پزشكان نابغه تاريخ نيز بدان معتقد بودند. “هيپوكرايتز”(1) طبيب يونان باستان در قرن پنجم پيش از ميلاد، بر عوامل محيطي و اهميت عوامل عاطفي و تغذيه در درمان بيماريها تأكيد داشت. وي به تفصيل از قدرت شفابخش طبيعت و ضرورت به كارگيري آن توسط پزشك سخن گفته است. به همان نحو متون چيني ها و هندي ها اهميت اين سنت هاي شفابخش باستاني را از نظر حفظ تعادل و هماهنگي بين فرد و دنياي اجتماعي و طبيعي او، تغذيه، ورزش، مراقبه و… نشان ميدهند.
“طب كلنگر”(2) مشتق از واژه يوناني “Holos” به معني “Whole”يا كل ميباشد. در پزشكي كلنگر، يك يا چند شيوه يا نگرش درماني مورد استفاده قرار ميگيرد و درمانگر به جاي اين كه بر روي اختلال خاصي كه در بدن بيمار وجود دارد، تمركز كند به درمان كلي و همه جانبه بيمار و به بررسي او از نقطه نظرها و جنبه هاي رواني – اجتماعي، محيطي و… ميپردازد. در واقع يك پزشك كلنگر تنها به معالجه جسم و از بين بردن علايم بيماري نمي پردازد، بلكه تمام ابعاد انسان اعم از جسم، ذهن و روح را در نظر ميگيرد.
سلامتي كل انسان، بر اساس مطالعه و بررسي ارتباط او با كل هستي است، بر اساس نظريه كل درماني، هنگامي كه تمام سطوح جسم، ذهن، احساس و روح در تعادل باشد، آنگاه آن شخص را مي توان تجلي سلامت كامل دانست. ولي با تخصصي شدن طب(3)، هنگامي كه قابليت شيميايي و تكنيكي پزشكي سرعت يافت، اين ديدگاه به فراموشي سپرده شد و روح درمانگري تضعيف گرديد، بدون اين كه جامعه علمي آگاهانه در اين مورد مقصر باشد . همچنان كه پزشكي دارويي به نتايج فيزيكي بيشتري دست يافت، توجه به كل درماني احترام به قدرت درمانگري دعا، ايمان و عشق به شدت كاهش يافت و با پيشرفت بيشتر علوم مختلف درمانگري بيشتر در حيطه مذهبي قرار گرفت و نقش ارزشمند معنويت به حد خرافات و افكار غير قابل اثبات تنزل داده شد و از فهرست عوامل مهم و مؤثر در درمان حذف گرديد.
با آغاز دهه 1960 واكنش بسياري در برابر اين مساله خود را به صورت گرايش به پيشگيري از بيماريها و معالجه سنتي جلوه گر ساخت.
پزشكان كلنگر هر چند به عنوان يك قاعده از پيشرفت هاي طب مدرن رويگردان نيستند اما از درمانهاي مكمل همچون انرژي درماني، طب سوزني، طب فشاري، ماساژ، درمانهاي گياهي، موسيقي و رنگدرماني، رژيمهاي خاص غذايي و… سود ميجويند. توجيه اثراث درماني اين روش ها هنگامي ميسر خواهد بود كه بدن انسان را مجموعه اي از اعضا جدا از هم ننگريم و آن را به صورت يك كل قبول كنيم. اگر تخصص پزشك كليه به كليه و تخصص فوق دكتراي بيماري هاي قلب به قلب و عروق محدود مي شود، نبايد بيمار را يكپارچه كليه يا قلب نمود.
در يك ديدگاه جامع، تقسيم بندي بيماريها به بخش هاي جداگانه نيز واقعيت چنداني ندارد. زيرا همه اين بخش ها به يكديگر مربوط اند و نبايد انسان را مجموعه اي ار اعضا جداگانه تصور كرد. حتي تقسيم بندي علائم بيماري به جسمي و رواني نيز واقعاً قابل توجيه نيست زيرا همه اين علائم نمايانگر يك مساله بنيادين است كه فقط ميزان بروز آن در هر سطح متفاوت ميباشد.
طب كلنگر به روشن ساختن آن زواياي تاريك از زندگي بشر مي پردازد كه در طب مدرن مورد بي توجهي قرار گرفته است. اين بدان معناست كه پزشكي كلنگر علاوه بر كاربرد تكنولوژي و پزشكي مدرن به همه تكنيك ها، درمان هاي طبيعي و روشهاي معتبر در ساير فرهنگ ها و دورانها خوش آمد ميگويد.
يك جراح كلنگر ممكن است در اكثر جراحي هاي خود از طب سوزني با آن قدمت چند هزار سالهاش جهت ايجاد بي حسي استفاده كند. يك تومورشناس آشنا به طب كلنگر ممكن است براي تعيين موقعيت غده بدخيم از پرتونگاري كامپيوتري بهره گيرد و سپس از قدرت ايمان و تجسم بيمار براي كمك به كاهش اندازه غده استفاده نمايد.
توجه درمانگر كلدرماني در محافظت پيشگيرانه، درمان طبيعي و مسئوليت فردي هر شخص بر روي سلامتي خودش متمركز است. هنگامي كه فردي دچار سرماخوردگي مي شود، سوال عمومي اين است كه “چگونه نشانه هاي بيماري را متوقف سازيم؟” علائم بيماري نشان دهنده خارج شدن از تعادل طبيعي و نشان دهنده كوشش بدن براي بهبودي خويش است. خاموش ساختن علائم بيماري بوسيله عقب راندن علت اصلي، مي تواند يك درمان سطحي و خطرناك باشد. سوال اصلي چنين است:” چرا بدن تب كردن و بيرون راندن ماده مخاطي را برگزيده است؟ و چگونه ميتوان دوباره سلول را به سلامتي بازگرداند؟”
نكات حائز اهميت در كل درماني
1- توجه و برخورد با تماميت فرد
2- منحصر به فرد بودن هر بيمار: بسياري از مردم معتقدند كه ايده منحصر به فرد بودن بيمار تا حدود زيادي از طرز تفكر پزشكي مدرن طرد گرديده و تفاوتهاي فردي بين بيماران تا حدود زيادي ناديده گرفته شده است. ولي ديدگاه كلنگر به ما ميگويد كه هر مورد براي خود موردي است منحصر به فرد. اين احساس منحصر به فرد بودن در زيست شناسي سنديّت قاطعانه اي دارد. هر يك از ما داراي آرايش ژنتيك كاملاً متفاوتي هستيم، اثر انگشت هر يك از ما با ديگري متفاوت است و بنابراين هيچ يك از ما آرايش زيست شناسانه مشابهي نداريم. از اين رو براي بهبودي يك بيماري نيز از يك درمان مشابه برخوردار نخواهيم بود.
3- مسئوليت فردي بيمار: از ديدگاه پزشك كلنگر وجود يك بيمار مطلع و فعال كه خواهان قبول مسئوليت در قبال خود است براي يك مراقبت بهداشتي موفقيت آميز ضروري است. بدين ترتيب هنگام مراجعه به طبيب، پزشك موقعيت را از حالت صحبت يك جانبه به موقعيت آموزشي تبديل ميكند. پزشك به جاي وضع كردن يك سري قوانين براي بيمار، به او كمك ميكند تا خود راهش را بيابد.
بيماري و بيمار
ايده كلگرايي در سال 1926 توسط “جن كريستين اسماتس”،(4) سياست مدار و زيست شناس افريقاي جنوبي، در كتابش به نام “كلگرايي و تكامل” مجدداً مطرح گرديد. كلگرايي از نظر “اسماتس” راهي براي مشاهده و توصيف موجودات به عنوان جوهري فراتر و متفاوت از مجموع اعضاي آنها بود. اين مفهوم همچنين پادزهري بود براي آن رويكرد علمي اي كه تلاش ميكند همه پديده ها، از جمله انسان را با جزءنگري بشناسد. ما با دست آوردهاي بزرگ علمي در قرن بيستم مواجه بوده ايم با اين حال بسياري از مردم هنوز احساس ميكنند كه تمركز طب مدرن غربي بيش از حد محدود ميباشد. تأكيد اين عده بر اين است كه پزشكان بيماران خود را بيشتر به صورت ماشين هاي بيولوژيك مينگرند. پزشكان كلنگر معتقدند كه پزشكي معمول تنها به بدن ميپردازد و ذهن و روح را نديده ميگيرد، حال آن كه كليد گشودن شفاي خود به خود، در ذهن است. طب نوين چندان بر ذهن و تأثير آن بر بدن تكيه نميكند و درباره روح هم اطلاعات چنداني ندارد. اين نوع نگرش كه پايه پزشكي نوين است با “رنه دكارت” (1596-1650) شروع شد. او نخستين كتاب مرجع فيزيولوژي را به نام “رساله بشريت” نوشت و يك دانشكده پزشكي را بنيانگذاري نمود. اصول “دكارت” اين تفكر را مطرح ساخت كه ما ميتوانيم با تجزيه كل به اجزاء آن و مطالعه اين اجزاء، به ماهيت كل پي ببريم. او روح را از زندگي كنار گذاشت.
شايد پيش از اين با برخي از پزشكان برخورد كرده باشيد كه با چند پرسش كوتاه، تشخيص بيماري خاصي را ميدهند، سپس نسخه اي تجويز ميكنند و تنهابا بيماري سر و كار دارند نه خود بيمار.
به علت اين نگرش محدود، پزشكي معمول هم اكنون در معرض يك بحران قرار گرفته است البته به استناد تاريخ هميشه بحران ها به نشان دادن يك راه حل جديد و پيشرفت غيرمنتظره خدمت كرده اند. با اين حال به برخي از اين بحرانها ميپردازيم:
1- افزايش بيماريهاي مزمن كه علم پزشكي از درمان برخي از آنها عاجز است.
متخصصين طب كلنگر عقيده دارند كه پزشكي معمول در درمان بيماريهاي حاد موفق و در مقابل برخي امراض مزمن ناتوان است. بيماريهاي حاد بيماريهايي هستند كه شروع ناگهاني دارند مانند: ضايعات فيزيكي، زخمها، شكستگي ها… و بيماريهاي مزمن بيماري هايياند كه شروع تدريجي و سير طولاني دارند، مانند سرطانها، دردهاي مزمن، ناراحتيهاي قلب، ام.اس و…
يك بررسي انجام شده توسط بنياد “راكفلر”(5) در سال 1974 نشان داد كه حدود 50% از مرگها در ايالات متحده امريكا به علت حملات قلبي و سكتههاي مغزي و 19% به علت سرطان بوده است. 24 ميليون نفر از امريكايي ها دچار بيخوابي مزمن هستند و تقريباً همين تعداد از فشار خون رنج ميبرند همچنين نزديك به 50 ميليون نفر داراي سردردهاي منظم ميباشند و حدود 9 ميليون امريكايي دايم الخمر هستند و 15% از جمعيت اين كشور نياز به نوعي خدمات بهداشت رواني دارند.
2- محدوديت و عوارض جانبي درمانهاي دارويي و جراحي داروها ميتوانند عوارض جانبي متنوع و قابل توجهي داشته باشند. براي هر دارو در كتاب اطلاعات دارويي فهرستي از عوارض جانبي و موارد منع استفاده وجود دارد. اين عوارض از اختلالات مختصر تا بيماريهاي شديد را شامل ميشوند، يعني داروها ميتوانند باعث بيماري هاي خفيف تا شديد شوند. همچنين هر ساله تعداد بسياري از افراد، بر اثر عفونت هاي ناشي از محيط بيمارستان تلف ميشوند. اين جسم بي اندازه پيچيده بيانگر هوشمندي باورهاي درك ذهني است. داروها فقط ميتوانند به طور شيميايي عملكرد سلولها را متوقف سازند. داروها انسان را درمان نميكنند، تنها سلول است كه ميتواند خودش را درمان كند. بهترين كاري كه ميتوان انجام داد احترام گذاشتن به هوشمندي سلول است. اگر ما محيط مناسبي براي سلولها ايجاد كنيم، آنها خودشان روند درمان را شكل ميدهند. با توجه به اين كه راه هاي بيخطرتر و كم عارضه تر براي درمان وجود دارد، چرا بايد از دارو به عنوان اولين وسيله درماني استفاده شود، آيا بهتر نيست كه در مورد عادت مصرف دارو كه اين چنين در ساختارهاي پزشكي ريشه دوانده است تفكر مجددي كنيم؟
3- افزايش هزينه درمان كه نارسايي پزشكي در قبال مخارج طاقت فرساي درماني، بسياري از مردم را دچار مشكل كرده است.
4- عدم وجود روابط صميمانه بين پزشك و بيمار به علت تخصص گرايي
در قديم بيماري عمدتاً به عنوان يك بحران روحي، جسمي و عاطفي تلقي ميشد و عقيده بر آن بود كه فرد به گونهاي از راهي كه خداوند، طبيعت يا روح بزرگ قرار داده، منحرف گشته است. از وظايف درمانگر كمك به فرد گمراه در پيدا كردن راه خود، ارائه راهنمايي روحي و مراقبت هاي طبي بود. بدين طريق وظايف روحاني و طبي عموماً در يك فرد، يعني “پزشك روحاني” خلاصه ميشد. در اوايل قرن بيستم اكثر پزشكان را پزشكان عمومي تشكيل ميدادند. اين پزشكان بيماران خود را به خوبي ميشناختند و سراسر عمر خود را وقف مراقبت از آنها نموده، به زايمان فرزندانشان كمك ميكردند، از حالشان در منزل جويا ميشدند و هنگام مرگ نيز در كنارشان ميماندند. پزشك به عنوان دوستي قابل اعتماد و فردي متبحر در تشخيص و درمان بيماريها به شمار ميرفت.(6) ولي بعدها اكثر پزشكان را متخصصين تشكيل دادند. اين پزشكان بيماران خود را در اوقاتي خاص از زندگيشان ملاقات ميكردند.
البته لازم به ذكر است كه طب نوين، شايسته احترام بسياري است زيرا به موفقيتهاي عظيمي از جمله كمك به انسانها در زمانهاي بحراني دست يافته است.
برجسته ترين دستاورد پزشكي معمول، قدرت تشخيص بيماريهاست. حدود 50 هزار نوع بيماري گزارش شده است كه اطلاعات زيادي در مورد آنها براي مطالعه وجود دارد. امروزه وسايل تشخيص معجزه آسايي مانند M.R.I. كه بررسي دقيق مغز و نخاع و اندام هاي ديگر بدن را امكانپذير ساخته است در دسترس پزشكان قرار دارد.
بايد خاطر نشان كرد كه آن دسته از بيماران كه درمان دارويي و يا جراحي براي آنها ارزش حياتي و تأثير درماني دارد، به اين نوع درمان احتياج دارند. بنابراين در بيماريهاي مهم مانند بيماريهاي عفوني، شكستگيها، برخي انواع سرطانها و نارساييهاي طبي كه با جراحي قابل درمان هستند، دارو-درماني و جراحي بايستي انجام شود.
ولي در شرايطي كه پزشكي معمول قادر به درمان نيست، طب مكمل و معالجه طبيعي ميتواند درمان انتخابي باشد. حتي در شرايطي كه درمان دارويي يا جراحي لازم است، اين نوع معالجه ميتواند به عنوان درمان كمكي به كار گرفته شود. در حقيقت طب مكمل بالقوه ممكن است بزرگترين هديه به سلامت بشريت باشد.
طب كلنگر و رويكرد جهانی
در سالهاي اخير طب كلنگر نفوذ بسيار چشمگيري يافته است، اگر چه هنوز در سراسر دنيا مورد پذيرش همگان واقع نشده، اما بسياري از انديشمندان متفقاً از اين رويكرد طرفداري ميكنند.
در سال 1955، اداره پزشكي درمانهاي غيرمتعارف(7) )OAM به جمع آوري و تدوين يك طبقه بندي پرداخت. هدف اصلي اين بود كه مجموعه اي از انواع مختلف اين نوع پزشكي جمع آوري شود تا پژوهش و بررسي در اين زمينه ها به صورت راحت تري صورت بگيرد. OAM در اين طبقه بندي به اين نكته مهم اشاره كرده بود كه گنجانده شدن عنوان يك روش درماني در اين جدول، لزوماً به معناي تصديق يا تأييد اين روش درماني نيست. در سالهاي اخير OAMتحقيقات علمي وسيعي را در زمينه نحوه تأثيرگذاري جسم، ذهن و بدن بر يكديگر، همچنين بسياري از انواع طب سوزني انجام داده است. هدف اين است تا مشخص شود كه آيا امكان ترتيب و برگزاري پژوهشهاي علمي از جمله تحقيقات باليني در زمينه پزشكي غيرمتعارف وجود دارد يا نه؟ و آيا ميتوان با دقت، نتايج درماني را مشخص كرد يا خير؟
در سال 1991 انستيتو ملي تندرستي(8) در امريكا مؤسسهاي با نام سازمان درمانهاي غيرمتعارف را تأسيس كرد تا به تحقيق درباره كارآيي انواع سيستمهاي طب غيرمتعارف بپردازد و ميزان مفيد بودن آنها را مشخص كرده، به جمع آوري و ارائه توجيهات و تعبيرات علمي براي بيان تأثيرگذاري آنها بپردازد.
در شرايط كنوني 35 دانشكده پزشكي در ايالات متحده به ارائه دوره هاي آموزشي در زمينه پزشكي غيرمتعارف ميپردازند. تأسيس بسياري از مراكز مهم و مجهز، براي تحقيق و بررسي در زمينه پزشكي غيرمتعارف صورت گرفته است. در اين مراكز پزشكان و محققين در زمينه هاي طب داخلي و روانپزشكي مشغول فعاليت هستند. اين پژوهش ها تا زماني ادامه پيدا ميكنند تا مشخص شود كه در بين انواع روشهاي پزشكي باستاني، كدام يك از آنها از اصالت علمي برخوردار است. اگر تحقيقات علمي و گسترده بر اصالت و حقانيت هر يك از آنها رأي ميدهد، آنها به داخل جريان پزشكي متعارف وارد ميشوند.
طب كلنگر را ميتوان ازدواج هنر شفابخشي و دقت علمي پزشكي مدرن دانست. شايد از همه مهمتر، كلي تگرايي عامل پيشرفتي قابل ملاحظه نه تنها در مراقبت از سلامتي، بلكه در طرز زندگي، تفكر و احساس ما درباره خودمان باشد. رويكرد كلگرايانه بازگشتي است آگاهانه به آن چيزي كه در طب از همه بهتر و ماندني تر است؛ آميزهاي جديد از پزشكي مدرن و سنت وسيعتر مداواي بيماريها كه پزشكي امروز تنها بخشي از آن را تشكيل ميدهد.
در اين قرن تعداد رو به رشد اعضاي علمي آگاه بر زمينه طب كلنگر قاعدتاً تأثير فزايندهاي بر ماهيت آموزش پزشكي خواهند داشت. سرانجام طب بايستي با جذب سنتهاي معالجه ساير فرهنگ ها خود را گسترش دهد. اگر طب كلنگر مقبوليت و اثربخشي خود را به اثبات برساند، هيچ شكي باقي نخواهد ماند كه در آينده به صورت يك نيروي اصلي در مراقبت هاي بهداشتي درآيد.
منابع
– شيلي، نورمن؛ شفاي الهي؛ مترجم داود عظمي
– بهادراني، نسرين؛ بركه شفا؛ مترجم پيام رهنماي منفرد
– گوردون، جيمز؛ طب كلگرا؛ مترجم مرجان فرجي
– سادوك و كاپلان؛ روشهاي درماني غيرمتعارف؛ مترجم سيد رضا جماليان
– ويل، آندرو؛ شفاي كامل؛ مترجم ناهيد ايراننژاد
– باگنيسكي، بودوجي و رامون، شليلاث؛ ريكي؛ مترجم اكرم افشار
– گوردون، ريچارد؛ دستهاي درمانگر تو؛ مترجم فرناز صانعيپور
– گوئل، ساتيش؛ راهنماي طب فشاري؛ مترجم جميله مهديزاده؛ نشر نور دانش؛ تهران،1381.
– لارنس، الن ؛ هونا؛ مترجم ناهيد ايران نژاد ؛ نشر نسل نوانديش، تهران؛ 1378.
پي نوشت:
1 – Hippocrates يا همان بقراط حكيم
2 – Holistic Medicine
3 – Allopathic Medicine منظور پزشكي متعارف )متداول( است كه در آن براي برطرف كردن علايم و نشانههاي بيماري، از اشكال عادي و متداول داروها استفاده ميشود.
4 – Janchristian Smuts
5 – Rockefeller Foundation
6 – اسناد و كتابهاي قديمي چين نشان ميدهند كه در زمانهاي قديم در چين تا زماني كه پزشك قادر به حفظ سلامتي افراد بوده است به طور مرتب به او اجرت پرداخت ميشد و هنگامي كه شخص بيمار ميشد از پرداخت دستمزد به پزشك خودداري ميكرد. در واقع پزشك مجبور بود تمامي هزينههاي داروي بيمار را متحمل شود، زيرا حفظ سلامتي افراد يكي از وظائف اجتنابناپذير پزشك در نظر گرفته ميشد.
7 – O.A.M )Office of Alternative Medicine) پزشكي غير متعارف به روشهاي درماني و پيشگيرانهاي اشاره دارد كه روش يا تأثيرگذاري آنها با پزشكي متداول، متفاوت است.
8 – N.I.H. )National Insitute of Health)