نور خواری- قسمت دوم

بدن ما در سطحی عمیق، از الكترون تشكیل شده كه ذراتی از جنس نور بوده و از دیدگاه فیزیك‌دانان هم‌چون رودخانه‌ای در حالت دگرگونی و حركت است كه  ذرات زیرماده‌ای آن با سرعت نور، لحظه به لحظه دگرگون می‌شوند. این ذرات، شبكه‌ای نامرئی از نور را در گرداگرد جسم تشكیل می‌دهند كه در آن نفوذ كرده و كالبد انرژیایی یا اثیری را می‌سازد. در این كالبد هر سلول زنده بدن انسان دارای همان جلوه‌های بدن انرژیایی است و با استفاده از امواج نوری می‌توان برای ایجاد تغییر در الگوی ارتعاش آن‌ها عمل كرد. این شبكه انرژیایی در بدن، نیمه شفاف دیده می‌شود و از مجراهایی عبور می‌كند كه همان كانال‌های انرژی هستند. عده‌ای معتقدند كه این نور منطبق با الگوی شبكه عصبی عبور كرده و البته به سطح پوست محدود نمی‌شود بلكه تا فاصله بیست و پنج سانتی‌متری آن بیرون می‌زند و در نقاطی دیگر دوباره به آن بازمی‌گردد. اشكال در جذب و یا تضعیف نور و بروز هرگونه انسدادی در بین كانال‌ها می‌تواند سبب بروز بیماری شود، بنابراین یكی از راه‌های پیشگیری یا درمان بیماری‌ها جذب و ذخیره نور در بدن، ممانعت از تضعیف آن و نیز پالایش و پاكسازی كالبد انرژیایی است. البته ممكن است در ابتدا با ورود نور به بدن علائم اختلالات جسمانی بر جای مانده از سال‌های پیش سربرآورد، چون نورهای وارده به بدن سمومی را كه از سالیان قبل در سلول‌ها ذخیره شده به جوش می‌آورند و بیماری سركوب شده در آن‌ها را تخلیه می‌كنند اما این نشانه‌ای از پالایش بدن است.

با این وجود، ذخیره نور آثاری به مراتب بیشتر از شفا و پرورش بدن بر جای خواهد گذاشت و كل زندگی فرد را دگرگون خواهد كرد.

در حالت عادی پائین بودن ارتعاشات بدن و كمبود نور در بدن مقاومتی را ایجاد می‌كند كه حاصل آن اصطكاك بین ارتعاشات پست و ناخالص سلول‌ها با ارتعاشات عالی روح است كه این گاهی نیز عوارض جسمانی را بدنبال می‌آورند. پس برای هماهنگ شدن با ارتعاشات عالی‌تر، ابتدا باید سلول‌ها را از طریق افزایش نور موجود در آن‌ها آماده كرد تا امكان دریافت نور از سطوح بالا برای آن فراهم گردد.

لایونا هافینز به نقل از روح یكی از رهبران معنوی می‌گوید: «تا وقتی بدن‌ات نتواند به ارتعاشات والای روح پاسخ دهد بیش از این نمی‌توانی در مسیر تكامل روحی خود جلو بروی و این یعنی لزوم ارتقاء ارتعاشات بدن به سطحی بالاتر.»

به دلیل اینكه بدن قابلیت تبدیل چیزها به نور را دارد، كالبد اثیری كه حاصل تارهای ظریف نورانی است انرژی‌های حاصل از افكار، كلمات، احساسات، هوایی كه تنفس می‌كنیم، غذایی كه می‌خوریم و حتی انرژی‌های حاصل از معاشرت با اشخاص و محیط را جذب كرده و می‌تواند آن‌ها را به نور تبدیل كند. البته عكس این هم می‌تواند اتفاق بیفتد یعنی ممكن است بعضی غذاها یا اعمال موجب كاهش نور درونی ما شوند.

بطور کلی ‌انرژی‌های وارده به كالبد اثیری از چهار ناحیه منشأ می‌گیرند و می‌توان از طریق آن‌ها به افزایش و ذخیره نور کمک كرد. این چهار ناحیه عبارتند از: كالبد جسمانی، جریان عواطف، جریان ذهنی و نور روح.

نورخواری از طریق كالبد جسمانی موجب فراهم آوردن مواد زیراتمی می‌شود كه حالت مغذّی داشته و جسم به آن واكنش نشان می‌دهد. یكی از طرق آن تغییر در رژیم غذایی نورانی است (كه در مبحثی دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد).

دومین طریقه نورخواری، قرارگرفتن در معرض نور آفتاب یا عناصر و عواملی است كه تحت تابش آفتاب قرار گرفته‌اند. طول موج پرتوهای آفتاب تغذیه‌كننده‌هایی نامرئی دارند كه ماورای نور عادی است. كالبد اثیری را احیاء می‌كند و بر جسم نیز اثر می‌گذارد. گفته می شود که در بدن سه ناحیه وجود دارد كه قدرت گیرندگی بالایی نسبت به نور خورشید دارند: بین‌های شانه، بالای شبكه خورشیدی و ناحیه بالای قفسه سینه كه قرارگرفتن تدریجی زیر نور خورشید، گیرندگی تضعیف‌شده آن‌ها را تقویت كرده و به ذخیره نور در بدن كمك می‌كند.

سومین راه نورخواری اسماء نورانی است. از آنجا كه اسماء و اذكار اصوات ویژه‌ای هستند كه از سطح بالایی از انرژی و آگاهی برخوردارند، ارتعاشات آن‌ها می‌تواند بر بدن تأثیر بگذارد و در آن ذخیره شود پس تكرار و تمركز بر كلام نورانی و اسماء نورانی خداوند نیز یكی دیگر از راه های ذخیره نور در بدن است.

در تمركز و مراقبه بر نور درونی چیزی تجربه می‌شود كه لائوتسو از آن به‌عنوان نورانی شدن اتاق تاریك یاد می‌كند. در تعالیم تائو گفته شده كه تمام انواع مراقبه عاقبت به فضای خالی هستی در درون منجر می‌شود و در آن فرد شاهد نور فزاینده‌ای خواهد بود كه هیچ منشأیی ندارد. این همان نور درون است كه درخشان‌تر می‌شود.

با افزایش نور در بدن به طرق مذكور و روش‌های دیگر، كم‌كم ارتعاشات سلول‌ها تا حدی بالا می‌رود كه بیش از پیش استعداد ذخیره آن‌را پیدا كرده و آماده جذب و دریافت نورهای سماوی و نور روح می‌شود. در این حالت انرژی پویایی روح می‌تواند آزادانه در آن جریان یابد و در صورت بازیابی خورشید درونی و مشتعل شدن نور روح، همان اتفاقی با بدن می‌افتد كه خورشید با زمین می‌كند؛ یعنی حیات، رویش و تولد دوباره. در این زمان چشمه‌هایی از نور در سراسر كالبد انسانی می‌جوشد و حتی بدن فیزیكی به توده‌ای از نور استحاله  شده و به‌صورت هاله‌ای نورانی و توده‌ای ابر مانند از نور در می‌آید.

اما تغذیه این خورشید درونی و تداوم اشتعال آن در حد اعلی تنها از یك راه امكان‌پذیر است و آن هم برقراری ارتباط با منشأ نور است؛ آنچه كه در بعضی متون از آن به عنوان “قلب خورشید” یاد شده است.  شعور خلاق عظیم كل هستی كه نور است و هر نوری از او منشاء می‌گیرد و تغذیه می‌كند.

دانش كهن معتقد است كه جهان از نور سفید بزرگی بوجود آمده و این نور خود از وجود الهی كه منشاء همه نورهاست سرچشمه گرفته است. در كتب مقدس نیز به كرات از نوری زمان‌ناپذیر سخن به میان آمده كه اشاره به وجود خداوند دارد.

در کلام خداوند آمده است: «خداوند نور آسمان ها و زمین است. مَثَل نور او هم‌چون چراغ‌دانی است كه در آن چراغی (پرفروغ) باشد. آن چراغ در میان شیشه‌ای و آن شیشه هم‌چون ستاره‌ای تابان و درخشان …» (نور: 35)

اشاره به نور در اینجا و سایر كتب مقدس نه تشبیه است، نه مثال و نه فلسفه‌بافی بلكه عین حقیقت است و حتی دارای ماهیت فیزیكی. برای ملموس‌تر شدن مفهوم بخش اول آیه و وجاهت فیزیكی نوری كه در همه عالم وجود دارد می‌توان به نظریه ابر ریسمان‌ها اشاره كرد. این نظریه پس از تئوری نسبیت انیشتین و دیدگاه فیزیك كوانتوم مطرح شد كه البته الهام آن از مكاتب باطنی است.

بر اساس این نظریه همه عالم از تارهای بی‌نهایت ظریفی از جنس نور تشكیل شده كه در ورای زمان و مكان قرار دارند و متناسب با میزان ارتعاشات آن‌ها اشكال مختلف ماده و انرژی شكل می‌گیرد. جالب اینجاست كه تطبیق بخش اول آیه با نظریه مذكور و اینكه همه عالم از ریسمان‌های نورانی تشكیل شده -كه فقط تفاوت در میزان ارتعاش آن‌ها سبب تجلی آن‌ها با فرم‌های گوناگون می‌شود- به زیبایی بیانگر موضوع وحدت در عین كثرت نیز هست. یعنی در عالم هیچ چیز جز خدا نیست كه در عین وحدت، وجودش به اشكال كثیر و متنوع متجلی شده‌اند.

اما اینكه می فرماید “مَثَل نور او همانند چراغ‌دانی است كه چراغی در آن باشد كه آن چراغ در میان حباب (شیشه‌ای) و…” از لحاظ تفسیری می تواند اشاره به وجود انسان داشته باش، چون همان چهار عاملی كه در این آیه ذكر شده در وجود انسان هست. یعنی نور ، مشكاه (چراغ‌دان)، مصباح (چراغ) و زجاج (حباب یا شیشه).

مشكاه سینه انسان است كه در آن مصباح یا چراغی نهفته و حباب آن قلب انسان است و در درون این قلب نوری نهفته است. پس خورشید درونی وقتی مشتعل می‌شود كه نور خدایی یعنی همان نوری كه آسمان‌ها و زمین را نیز روشن ساخته از كانون قلب سر بربیاورد و تمام وجود و هستی بشر را روشن و نورانی می‌سازد.

اما دقت كنیم و ببینیم چقدر زنگار و غبار روی آن حباب حامل نور را گرفته؟ آنگاه به پاسخ این سؤال بیندیشیم که چگونه می‌توان با تغییر افكار و شیوه‌های زیستن، اجرام آلوده‌كننده آن زجاج پاكیزه را بزداییم تا نورالهی بتواند با بیشترین تشعشع از درون قلب‌هایمان به بیرون منتشر شود و زندگی خود و اطرافیان‌مان را روشن سازد؟

تهیه و تالیف: پریس كی نژاد

(اولین انتشار در نشریه علوم باطنی شماره 7 و 8)