۱۰ رازِ برترِ ذهن

 ذهن و۱۰ رازِ برترِ آن

بسیاری از مواردی که ما در موردِ انسان بودن به درستی نمی‌فهمیم به سادگی در سرِ ما ریشه دارند. مغز، اندامی گیج کننده است، دقیقا به همان گیج-کنندگیِ پرسش‌ها دربارهٔ مرگ و زندگی، هشیاری، خواب، و بسیاری موارد دیگر. این متن، نگاهی است به آن‌چه از مغز می‌دانیم و آن‌چه که نمی‌دانیم.

خواب‌های خوب ببینی!
اگر از ۱۰ نفر بپرسید که رویاها از چه ساخته شده‌اند، احتمالا ۱۰ جواب متفاوت خواهید گرفت. این بدان علت است که دانشمندان هم چنان درگیرِ گشودنِ این راز هستند.
یک احتمال این است: رویا دیدن، تمرینی برای ذهن، از طریقِ تحریکِ آمد و شدِ پیوندگاه‌ها میانِ سلول‌های مغزی است. تئوری دیگری در این باره می-گوید انسان‌ها دربارهٔ کارها و احساساتی رویا می‌بینند که در طولِ روز به آن‌ها نپرداخته‌اند. در این تئوری، فرایندِ رویا دیدن، به یکپارچه کردنِ خاطرات و افکار یاری می‌رساند. به طورِ کلی دانشمندان در این مورد توافق دارند که رویا دیدن در خلالِ عمیق‌ترین بخشِ خواب، موسوم به حرکاتِ سریعِ چشم، اتفاق می‌افتد.

کندوکاو در موردِ خواب
کرمِ میوه انجامش می‌دهد، ببرها هم همین‌طور، و انسان‌ها در خواستنش حدی برای خود قائل نیستند! نه، آن یکی نه! در مورد حالتِ چشمانِ بسته صحبت می‌کنیم، حالتی چنان ضروری که حدودِ بیش از یک چهارمِ عمرِ خود را در آن سپری می‌کنیم. با این حال دلایلِ خواب، درست مانندِ یک رویایِ ظاهرا نامربوط، گیج گننده است.
دانشمندان یک چیز را می‌دانند: خواب برایِ ادامهٔ حیاتِ پستانداران امری ضروری است. بی‌خوابیِ ممتد ممکن است به خُلقِ ناپایدار، توهم، و در نهایت به مرگ منجر شود. دو حالتِ خواب وجود دارد: حالتِ حرکاتِ غیرِ سریعِ چشم (NREM) که در خلالِ آن مغز فعالیتِ متابولیکِ پایینی از خود نشان می-دهد، و حالتِ حرکاتِ سریعِ چشم (REM) که در طولِ آن مغز به شدت فعال است. برخی دانشمندان چنین عقیده دارند که خواب در حالتِ NREM به بدن استراحت می‌دهد و به نوبهٔ خود باعثِ اندوختنِ انرژی می‌گردد، چیزی شبیه خوابِ زمستانی. خوابِ REM می‌تواند در سامان دادن به خاطره‌ها یاری رسان باشد. اما این تئوری هنوز اثبات نشده است، و نیز رویاها در خلالِ خوابِ REM همیشه مرتبط با خاطرات نیستند.

ادامه مطلب 10راز برتر ذهن

حس‌های خیالی
تخمین زده می‌شود حدود ۸۰ درصد از کسانی که عضوی از بدن را از دست داده‌اند، حس‌هایی نظیرِ گرما، خارش، فشار، و درد را در عضوِ قطع شده تجربه کرده‌اند. افرادی که این پدیده، موسوم به عضوِ خیالی را تجربه می‌کنند چنان این حس‌ها را دریافت می‌کنند که انگارِ عضوِ قطع شده هنوز بخشی از بدن-شان است. یک توضیح می‌تواند این باشد که اعصاب در محلی از عضوِ مذکور که سفت شده مجددا اتصالاتِ جدید به نخاع ایجاد می‌کنند و به ارسالِ سیگنال به مغز ادامه می‌دهند، چنان که انگار هنوز عضوِ از دست رفته وجود دارد. احتمالی دیگر این است که مغز چنان سیم‌پیچی شده که با تصویرِ بدنِ کامل و بی نقص عمل کند، به این معنا که مغز طرح و نقشه‌ای از بدن با همهٔ اجزای متصل به آن را در خود دارد.

کنترلِ از دست رفته
عضوی به نامِ هستهٔ سوپراچیازماتیک یا ساعتِ بیولوژیک در هیپوتالاموس، بدن را چنان برنامه‌ریزی می‌کند که ریتمی ۲۴ ساعته را دنبال کند. مشهودترین اثرِ ریتمِ شبانه‌روزی چرخهٔ خواب و بیداری است، اما ساعتِ بیولوژیک هم‌چنین بر هاضمه، حرارتِ بدن، فشارِ خون، و فعالیت‌های هورمونی نیز تأثیر دارد.
پژوهشگران دریافته‌اند که شدتِ نور می‌تواند از طریقِ تنظیمِ هورمونِ ملاتونین، این ساعت را به عقب یا جلو ببرد. آخرین چالش این است که آیا مکمل-های حاویِ ملاتونین می‌تواند مانع از جت‌لگ شود یا نه- حسی از خواب‌آلودگی و ناخوشی که بر اثرِ پرواز میانِ محدوده‌های زمانیِ گوناگون روی می-دهد.

مسیرِ حافظه

برخی از تجربیات به سختی فراموش می‌شوند، مانندِ خاطرهٔ نخستین بوسه. اما چگونه هر فرد این فیلم‌های شخصی را نگه می‌دارد؟ دانشمندان با استفاده از تکنیک‌هایِ تصویرگریِ مغز در حالِ گشودنِ معمایِ مکانیسمی هستند که مسئولِ خلق و نگاهداریِ خاطرات است. آن‌ها درحالِ کشفِ این مطلب هستند که هیپوکامپوس واقع در لایهٔ خاکستریِ مغز، می‌تواند مانندِ محفظه‌ای از خاطرات عمل کند. منطقهٔ حافظه تقریبا با همهٔ خاطرات یکسان برخورد می‌کند. این مسئله باعث می‌شود که خاطراتِ درست و نادرست (خاطراتِ واقعی و تخیلی) ناحیهٔ یکسانی از مغز را فعال کنند. برایِ جدا کردنِ خاطراتِ واقعی، برخی از پژوهشگران از سوژه می‌خواهند که خاطره‌ای معین را بر یک پس‌زمینه بازخوانی کند، کاری که در موردِ حادثه‌ای که حقیقتا رخ نداده، بسیار دشوار می‌شود.

معمایِ مغز
خنده یکی از رفتارهای انسانی است که بسیار اندک شناخته شده است. دانشمندان دریافته‌اند که در خلالِ خندیدن سه ناحیه از مغز روشن می‌شود: بخشِ تفکر که باعث می‌شود شما شوخی را بفهمید، ناحیهٔ حرکتی که به ماهیچه‌های‌تان فرمانِ حرکت می‌دهد، و بخشِ احساسات که باعث پدید آمدنِ حسِ سرخوشی می‌گردد. اما این مسئله هم‌چنان ناشناخته مانده است که چرا شخصی از شوخیِ ابلهانهٔ برادرِ شما خنده‌اش می‌گیرد، در حالی که دیگری هنگامِ دیدنِ یک فیلمِ ترسناک زیر لب می‌خندد.
جان موریال که پیشگامی در زمینهٔ پژوهش دربارهٔ شوخ‌طبعی در کالجِ ویلیام و مری به شمار می‌آید، کشف کرده است که خندیدن پاسخی بازیگوشانه به ناهم‌خوانی و عدمِ تناسب است-داستان‌هایی که از انتظاراتِ قراردادی فرمان نمی‌برند. دیگران در حوزهٔ شوخ‌طبعی به خنده به عنوان روشی از سیگنال فرستادن به دیگری اشاره می‌کنند، سیگنالی حاویِ این پیام که عملی معین، شوخی است. به هر حال یک چیز قطعی است، خندیدن باعث می‌شود ما احساسِ بهتری داشته باشیم.

طبیعت در برابرِ تربیت
در نبردِ طولانیِ دربارهٔ این که آیا افکار و شخصیتِ ما برگرفته از ژن‌ها هستند یا محیط، دانشمندان در حالِ بنا کردنِ پیکرهٔ قانع کننده‌ای از شواهد هستند که می‌گویند ممکن هریک یا هر دو مؤثر باشند! تواناییِ مطالعهٔ ژن‌ها به این نتیجه رسیده که رفتارهای بسیاری از این مسئله نشأت می‌گیرند، رفتارهایی که ما کنترل چندانی بر آن‌ها نداریم. با این حال در بسیاری از حیطه‌ها نقشِ همنشین یا تربیت، در این که ما که هستیم و چه می‌کنیم، بسیار پررنگ نمود دارد.

رازِ فناپذیر
جاودان بودن تنها در فیلم‌های هالیوودی وجود دارد. اما چرا انسان‌ها پیر می‌شوند؟ شما با جعبه¬¬ابزاری توان‌مند، پر از مکانیسم‌های گوناگون برای نبرد با بیماری‌ها و صدمات به دنیا می‌آیید، جعبه‌ابزاری که ممکن است تصور کنید شما را در برابر دردِ مفاصل و سایر ناخوشی‌ها محافظت می‌کند. اما به مرور که پیرتر می‌شوید، این مکانیسم‌های ترمیمی از فرمِ اولیهٔ خود خارج می‌شوند. در نتیجه انعطاف‌پذیریِ شما در مقابلِ صدمات کاهش می‌یابد.
تئوری‌ها در مورد این که چرا انسان پیر می‌شود را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: ۱) این تئوری‌ها می‌گویند مانند سایر ویژگی‌های انسانی، پیر شدن نیز امری ژنتیکی، و به‌گونه‌ای مفید است. ۲) در دیدگاهی کم‌تر خوش‌بینانه، پیر شدن به دنبالِ هدفی روی نمی‌دهد، و تنها بر اثرِ لطمه دیدنِ سلول‌ها در گذرِ زمان ایجاد می‌شود. برخی از دانشمندان چنین باور دارند که در نهایت، علم خواهد توانست پیر شدن را لااقل به اندازهٔ دو برابرِ عمرِ کنونی به تأخیر بیندازد.

انجمادِ عمیق
تا ابد زیستن، ممکن است امری واقعی نباشد، اما حوزه‌ای پیشرو از علم به نام کریونیکز می‌تواند به برخی افراد ۲ زندگی ببخشد. مراکز کریونیکز مانندِ بنیاد امتدادِ زیستِ اَلکور در آریزونا، پیکر افراد تازه درگذشته را در محفظه‌هایی پر شده از نیتروژن مایع، در دمایِ انجمادِ استخوان یعنی حداقل ۳۲۰ درجهٔ فارنهایت (منفیِ ۱۹۵ درجهٔ سلسیوس) نگهداری می‌کنند.
این کار بر اساسِ این ایده انجام می‌شود که فردی درگذشته از یک بیماری که در حال حاضر علاج آن کشف نشده، در آینده و در زمانی که این درمان کشف شده است، می‌تواند مجددا یخ‌زدایی و احیا شود. پیکرِ اسطورهٔ متأخرِ بیس‌بال، تد ویلیامز، در یکی از این محفظه‌ها در فریزرهایِ اَلکور نگهداری می‌شود. مانند بستنی‌های یخی، ویلیامز وارونه در مخزن قرار داده شده است، تا اگر احیانا در مخزن نشتی به وجود آمد، مغز هم‌چنان در مایعِ سرد غوطه‌ور بماند. هنوز هیچ پیکرهٔ یخ‌زده‌ای احیا نشده است چون هنوز تکنولوژی این کار وجود ندارد. یکی از مسائل این است که اگر یخ‌زدایی دقیقا در دمای مناسب انجام نشود، سلول‌ها به یخ تبدیل شده، تکه تکه می‌شوند.

هشیاری
هنگامی که شما در صبح‌گاه بیدار می‌شوید، ممکن است توجه‌تان به خورشید که تازه طلوع کرده جلب شود، صدای خواندنِ چند پرنده را بشنوید، و حتا شاید هم‌چنان که نسیمِ صبح بر صورت‌تان می‌وزد، احساسِ سرزندگی و شادی کنید. به بیانی دیگر، شما هشیار شده‌اید. این موضوعِ پیچیده جامعهٔ علمی را از دیرباز به ستوه آورده است. تنها همین اواخر دانشمندانِ عصب شناس، به آگاهی به عنوانِ پژوهشی در حیطهٔ واقعیت نگریسته‌اند. بزرگ‌ترین معما در این حیطه این بوده است که چگونه فرایندی در مغز باعثِ پدید آمدنِ تجربهٔ ذهنی (سابجکتیو) می‌شود. تا این‌جا دانشمندان (تنها) موفق شده‌اند لیستی ارزشمند از پرسش‌ها تهیه کنند.

 ذهن و۱۰ رازِ برترِ آن

منبع:http://www.livescience.com/11337-top-10-mysteries-mind.html?li_source=LI&li_medium=more-from-livescience