تالیف: نونا صالحی
آيا نوع نگاه ما ميتواند در تفكر ما تاثير بگذارد؟ درك و دريافت ما از حقايق و ميزان برخورداري ما تا چه حد متاثر از نگاه ما به آنهاست؟ آيا باورها و دريافتهاي ما نگاه ما را ميسازد يا اينكه نگاه ماست كه باورهاي ما را شكل ميدهد؟ نگاه خلاق چيست؟ نگاه خلاق با تفكر خلاق چه رابطهاي دارد؟ خلاقيت را حاصل تفكر خلاق ميدانيم. آيا اين امكان وجود دارد كه تفكر خلاق ناشي از نگاه خلاق باشد؟ نقش و جايگاه بيننده چه تاثيري در نگاه او دارد؟ اينكه من از چه موضع و در چه نقشي نگاه ميكنم؟ از نگاه يك مادر، نگاه يك پدر، از نگاه يك كارمند تا يك مدير و رهبر. از نگاه يك فيلسوف، از نگاه يك دانشمند… از بالا نگاه ميكنم يا از پايين؟ اينكه در مقابل و رو در روي چيزي هستم يا در كنار او و يا در او؟
دريا را در نظر بگيريد. درك كسي را كه از پنجره اتاقش دريا را نگاه ميكند با كسي كه در كنار ساحل است، با كسي كه در دريا شنا ميكند، با يك ماهي كه در اعماق دريا زندگي ميكند، با كسي كه در يك هواپيما نشسته است و از بالا به دريا نگاه ميكند با كسي كه در دريا غرق شده است و … چه تفاوتهايي ميكند؟
اين جملات را هميشه ميشنويم. من اين موضوع را اينطور ميبينم. به نظر من … ولي از نظر او …
به نظر شما وقايع، نوع نگاه ما را مي سازد يا نگاه ما تعيين کننده وقايع است؟
همانطور كه ميدانيم تئوريها و نظرياتي كه توسط نظريهپردازان و دانشمندان ارائه ميشود، خبر از كشف حقايقي ميدهند كه تا پيش از اين از نظرها پنهان مانده بودند. واقعيت اين است كه دانشمندان و نظريهپردازان، دست به خلق حقايق نميزنند، بلكه آنها را كشف ميكنند. اما سؤال اينجاست كه چه چيزي باعث ميشود تا آنها در مقطعي به چنين كشفي برسند و چنين نظرياتي را ارائه دهند؟
بازهم از نگاههاي مختلف به اين سوال ميتوان پاسخ داد. پاسخي كه فيزيك كوانتوم به اين سوال دارد اين است كه چگونگي مشاهده ما نسبت به جهان پيرامونمان، بر آنچه مشاهده ميكنيم به گونهاي بسيار ظريف اثر ميگذارد. فيزيك كوانتوم به ما نشان داده است كه آنچه به تصور در ميآوريم، همان چيزي است كه ميبينيم. به عبارت ديگر، تصور ما از جهان و شيوهاي كه جهان به نظرمان ميرسد به طور بنياديني به هم ربط دارند. از ديدگاهي ميتوان گفت ديروز اينطور به اين پديده نگاه ميكردند و امروز طوري ديگري آن را ديدند. در اصل حقايق همانند كه هستند لكن وقايع در نگاه ما هستند و تغييرات با تغيير نگاه و زاويه ديد ما حاصل ميشوند.
حال ببينيم چه چيزهايي بر نگاه ما تاثير ميگذارد؟
در دانش امروز اين يكي از موضوعاتي است كه كه مورد توجه و بررسي قرار گرفته است. نتايج بدست آمده بر اين اساس است كه الگوها و قالبهاي ذهني تاثيرات قابل توجهي در ديدن ما دارند. به قول توماس كوهن، (دانشمند تاريخ شناس و مولف كتاب ساختار انقلابهاي علمي) اين عبارت را كه “تا به حال به اين جنبه قضيه دقت نكرده بودم!” از زبان دانشمندان تغيير دهنده الگو ميشنويم. اين عبارت بيانگر آن است كه اين دانشمندان چيزي را ميبينند كه قبلاً به آن دقت نكرده بودند. يكي از پاسخهاي منطقي به اين موضوع آن است كه الگوي جديد آنان را وادار ساخته تا طور ديگري ببينند. از ديدگاهي ما آن چيزي را ميبينيم كه با الگوهايمان سازگاري داشته باشند. يعني اطلاعاتي را كه با الگوهايمان هماهنگي نداشته باشند، يا نميبينيم و يا اگر ببينيم، درك كامل و درستي از آن نخواهيم داشت.
با توجه به تحقيقاتي كه. در اين زمينه انجام شده، به اين نتيجه رسيده اند كه آنچه را كه هم اكنون به عنوان غيرممكن تلقي ميكنيم تنها در ساختار الگوهاي كنوني غيرممكن است. اين مطلب در مورد بسياري از ابداعات نيز صادق است. وقتي فردي يك ايده ابتكاري را در راستاي الگوي موجود مطرح ميكند، ما آن را به راحتي ميپذيريم، اما هنگامي كه يك ايده ابتكاري مغاير با الگوي كنوني مطرح ميشود. ما عموماً با آن مخالفت ميكنيم چرا كه با قوانيني كه ما در آنها تجربه داريم متفاوت است!
اثرات الگو، ارتباط فرضي موجود ميان “ديدن” و “باور كردن” را دگرگون ساخته است. شايد ما زياد اين جمله را شنيده باشيم: “هر وقت ببينم باور ميكنم”. اما شايد عكس اين جمله منطقيتر باشد.”هنگامي ميبينيم كه به آن اعتقاد داشته باشيم. شايد همه مدرسان چنين موضوعي را تجربه كرده باشند. مثلاً ممكن است موضوعي را بارها براي شاگردان توضيح دهند و با وجود آنكه همه اطلاعات را در اختيارشان قرار داده، مطلب را متوجه نشوند. اما به محض آنكه اصول موجود در الگو را ميفهمند موضوع را ميگيرند.
جاكوب برونوسكي در كتاب خود “پيشرفت انسان” به اين مسئله اشاره دارد كه هرگز يك جواب صحيح را از پيش تعيين نكنيم. هيچ دانش مطلقي وجود ندارد و آنان كه معتقدند چنين دانش مطلقي را دارا هستند، چه دانشمند، چه متعصب، ميتوانند آغازگر فاجعه باشند. اطلاعات هرگز كامل نيستند. بايد در برابر آنان (اطلاعات) فروتن بود.
از اين روست كه دانشمندان شك به مفروضات را مطرح كردهاند. كساني كه از اين موضوع آگاه هستند، هميشه عدم قطعيت را در بيان ديدگاهها و باورهايشان در نظر ميگيرند. همه باورها را نميتوان و نبايد باور كرد در صورتي كه به نگاه ما آميخته شده باشد و از مشاهدات ما حاصل شود.
گيلفورد “دانشمند آمريكايي، معتقد بود يكي از خصوصياتي كه مستقيماً در ظهور خلاقيت موثرند، روان بودن جريان فكر و انعطافپذيري است. در مقابل آن ميتوان گفت مقاومتها، عادتها، برداشتهاي ذهني، چسبيدن به قالبها و الگوهاي ذهني از موانع و عوامل محدودكننده هستند. اين اعتقاد وجود دارد كه اعتماد بيش از حد به يك الگو ميتواند منجر به بيماري علاجناپذير “فلج الگو” شود. اين بيماري متاسفانه بسيار شايع است. بيمارياي كه ميتواند منجر به ركود فكري شود. بسياري از سازمانهاي پيشرو به واسطه همين بيماري از بين رفتهاند. همه داراي الگوهايي هستيم، اما وقتي در الگوي انتخابي خود نيرومند و موفق ميشويم، ممكن است “الگوي خودمان” را تبديل به الگوي غالب و صحيح براي همگان كنيم. اين مشكل ميتواند در تمامي سطوح و براي تمامي سازمانها اتفاق بيفتد و در نتيجه منجر به مرگ ايدههاي جديد گردد! در زماني كه آرامش بر محيط حكمفرماست، چنين اعتقادي ممكن است اثرات تخريبي سريعي به همراه داشته باشد، چرا كه تغييرات در طول زمان حادث ميشوند، اما در زمان اغتشاش و آشوب، تنها اعتقاد به يك روش مناسب براي حل كليه مسائل ميتواند فاجعه ببار آورد. آنچه 6 ماه گذشته درست بود ميتواند به واسطه تغيير محيط و يا ساير عوامل در حال حاضر كاملاً نادرست باشد. “آرتوركلارك” نظر خود را كه به عنوان قانون اول كلارك معروف است اين طور بيان مي كند: “وقتي كه يك دانشمند با تجربه مي گويد كه چيزي ممكن است، مطمئناًً درست ميگويند اما وقتي ميگويند كه چيزي غيرممكن است، احتمالاً اشتباه مي كنند!
كساني كه به يك الگوي جديد موفق روي ميآوردند، به بينشي جديد از دنياي اطراف خود دست مييابند و به واسطه استفاده از قوانين جديد، روشهاي جديدي براي حل مسئله پيدا ميكنند. در حقيقت بينش ما از دنيا نشأت گرفته از الگوي انتخابي ماست. براي آنكه بتوانيم حقايق را كشف كنيم، بايد از قدرت تاثير الگوها براي پيشفرضهايمان آگاه باشيم. تحقيقات انجام شده در زمينه تفكر خلاق، بيانگر آن است كه يكي از خصوصيات بارز افراد خلاق، توانايي “نوع ديگرديدن” پديدهها است. با تغيير الگو، در حقيقت ديد خود را از جهان تغيير ميدهيم و آن قسمت از جهان را كه قبلاً برايمان قابل رويت نبود ميبينيم. ما دنياي اطراف خود را به وجود نميآوريم بلكه بايد آن را بشناسيم. تغيير نگاه و زاويه ديد در كل ميتواند شكل ديگري به موضوع بدهد. در كل نوع نگاه، ظرفيت نگاه و زاويه نگاه به بيننده آن بستگي دارد.
«و حال آنكه، هر چيزي داراي ابعاد گوناگوني است و از هر زاويه به آن نگاه كني، معنايي ديگر و تعريفي ديگر دارد.»
يك متفكر تعالي يافته، تفكري كلنگر و فراگرا دارد و اين تعالي در نگاه او آشكار است. او هم با گوش هايش ميبيند و هم با چشمهايش گوش ميدهد. مي بيند چيزي را كه مي شنود… (۱)
نگاه خلاق نگاهي محدود نيست. نگاهي كامل و همهجانبه است كه همه ابعاد و زواياي موضوع را نگاه ميكند. نميگويد نه اين و نه آن. بلكه ميگويد هم اين و هم آن. ميگويد ميتواند اينطور باشد ولي شايد هم اينگونه نباشد. از بالا و پايين مي بيند. از درون و بيرون. از چپ و راست. يك چشمش به پشت است و چشم ديگرش به جلو. نگاه خلاق، نه تنها تفكري خلاق به همراه خودش دارد، بلكه دورانديشي، ديرانديشي و دُور انديشي را مد نظر قرار ميدهد.
بياييد طور ديگري نگاه كنيم. ببينيم كه چطور ميبينيم. يعني نگاهمان را مشاهده كنيم. اينكه بدبين هستيم يا خوشبين ؟ چشمانمان ضعيف است و به عينك نياز داريم؟ از نوع نزديكبين است يا دوربين؟! چشمانمان به آفتاب حساس است و هميشه عينك آفتابي ميزنيم؟
حالا اگر شب باشد و عينك آفتابي بزنيم، اگر چشمانمان ضعيف باشد و دور را نبيند عينك ذرهبيني بزنيم يا برعكس. اگر تنبلي چشم داريم، اگر چشمانمان خوب نميبيند و به دكتر نياز دارد آن وقت چطور ميبينيم؟!!!
پي نوشت:
۱. از درسهاي هنر تفكر متعالي، با الهام از تعاليم «ا.م.ر»
نشریه تفکر متعالی شماره پنج – پاییز 85