علم در زندگی ما
در ریاضیات ما می توانیم عملیات های بسیاری را روی اعداد انجام دهیم. اعداد را با هم جمع بزنیم، از همدیگر کم کنیم، بر هم تقسیم یا در هم ضرب کنیم. این چهار عمل اصلی و سپس دهها عمل فرعی دیگر.
همین عملیات های ریاضی را ما در زندگی معمول خود انجام می دهیم. چیزهایی را روی هم می ریزیم و از مجموع آنها استفاده میکنیم. از ساده ترین کارهای زندگی تا پیچیده ترین آنها؛ از افکار و احساسات تا آشپزی، تبادلات، معاملات و کلیۀ امور دیگر. ما آنها را با هم جمع یا از هم تفریق و جداسازی می کنیم. چیزهایی را عملاً در هم ضرب یا بر هم تقسیم می کنیم؛ و تقریباً اکثر عملیات های ریاضی را در زندگی روزمره و بیرونی و حتی در زندگی درونی و ذهنی خود انجام می دهیم.
زندگی ما در همه، اگر نگویم در اکثر حیطه های آن، خواسته یا ناخواسته ارتباط مستقیمی با ریاضیات و هندسه دارد و با توجه به اصول آن انجام می شود. حضور شیمی، فیزیک و رشتههای مشابه هم کم و بیش همین وضعیت را برای ما دارد. آشپزی و حتی درست کردن یک چای یا شربت نوعی عملیات شیمیایی و کیمیاگری اما در سطحی بسیار ضعیف و اولیه است. بنابراین فیزیک و شیمی و رشتههای مشابه، به دنبال ریاضیات و هندسه در همۀ ابعاد زندگی ما حضور دارند.
اما ریاضیات و داستان نویسی خلاق
و همانطور که علم هندسه و ریاضیات در جنبه های مختلف زندگی ما حاضر است، در ابعاد مختلف داستان نویسی خلاق هم حضور دارد. البته در اینجا دانش آن باطنی شده و به آن هندسۀ الاهیسمی و ریاضیات الهی (باطنی) گفته می شود. شیمی و رشتههای دیگر هم حضور فعالی دارند که به آن کیمیاگری می گویند…
در تقدیرنویسی (واقعه سازی خلاق) اگر ما بتوانیم وقایع را با هم جمع کنیم و به هم پیوند بزنیم، می توانیم اتفاقات جدیدی به وجود بیاوریم. این جمع کردن وقایع و ساخت اتفاقات جدید با آنکه ظاهری ساده دارد اما هزاران آموزۀ تخصصی و بسیار پیچیده در اولین قدم های یادگیری آن ظاهر می شود… گاهی ظاهر این کار چنان ابتدایی و ساده است که برای هزاران سال مردم را به خوش باوری و اعتقادات خرافی واداشته است.
ما می توانیم شبیه به کارهایی که در شیمی انجام می دهیم، یک یا چند چیز را با هم ترکیب کنیم و محصولات جدید به وجود آوریم. می توانیم از ترکیب وقایع مختلف، اتفاقات جدید و حوادث تازهای ایجاد کنیم. همان کاری که با اعداد و عناصر شیمیایی انجام می دهیم با وقایع (به سان اعداد و مواد) قابل انجام است؛ این همان کیمیاگریست. اتفاقات را به رخدادها و تغییرات دیگر «تبدیل» می کنیم. یک حادثه را می گیریم، با حوادث دیگر جمع یا در آنها ضرب می کنیم (دو مسیر متفاوت در واقعه سازی) یا حتی این وقایع را از هم کم یا بر هم تقسیم می کنیم و نتیجه میشود اتفاقات جدید؛ اتفاقاتی که شاید از نظر دیگران معجزه و جادوگری باشد. در واقعه سازی، ما می توانیم اتفاقی را که خود به خود و بدون ارادۀ ما رخ داده (یا حتی یک اتفاق طبیعی و رخداد معمولی) را به کار بگیریم و آن را «تبدیل» کنیم به اتفاقاتی که می خواهیم؛ این کیمیاگری مانند همۀ رشته های اصلی علوم باطنی، دارای شاخه های متعدد و بسیار است و هر یک شاخه پر شده از دهها شاخۀ فرعی و هزاران برگ و میوه که همان فنون، تکنیک ها و روش ها هستند. ظاهرشان غالباً بسیار ساده است. مثل همۀ چیزهایی که در طبیعت وجود دارد اما باطنی بسیار پیچیده و چند وجهی دارند… من دارم تلاش می کنم که تنها اسم این فرآیند را توضیح دهم. فرآیندی که به آن واقعه سازی (کالاحم) می گوییم.
کالیما و کالاحم
کالاحم شاخه ای از کالیما (کلام خلاق؛ کلام واقعه ساز) است. به عبارتی شاخه ای از علم تقدیرنویسی؛ وجهی از کیمیاگری باطنی است که کار اصلی آن پیوند دادن وقایع است. چیزی شبیه به مزدوج کردن اتفاقات (ازدواج وقایع) و ساخت پدیده ها و حوادث جدید از این طریق. کالاحم وقایعی را که امکان جمع شدن با هم و تلفیق با یکدیگر را دارند می گیرد [آنها را با هم جفت می کند] به عبارتی بین آنها پیوند برقرار می سازد و بنابراین اتفاقات جدید رخ می دهد.
مثلاً در جایی آتش سوزی یا زلزله می شود، این حادثه را می گیرد، با اتفاقی دیگر که قابلیت ارتباط دارد، پیوند می زند، و از ازدواج این دو اتفاق چیزی جدید، اتفاقی را که مورد نظرش است به وجود می آورد.
البته این پیوند کاری بسیار بسیار دقیق و شاید شبیه پیوند اعضاء بدن انسان است. شبیه اتصال قطعات مختلف و ساخت پدیدههای تکنولوژیک مثل هواپیما، کامپیوتر، تانکهای پیچیده، تلویزیون و حتی ماهواره و فضاپیما. وقتی که با کلیات و جزئیات کالاحم آشنا شویم می بینیم که این نوع مثال ها بزرگ نمایی نیست بلکه مثال هایی کاملاً نزدیک به واقعیت است. میلیونها نفر قادر به ساخت پدیده های تکنولوژی ظاهری هستند اما در حای تکنولوژی، قضیه کاملاً متفاوت است. شاید از هر صدها میلیون نفر، فقط یک نفر قادر باشد تا اندازه ای به این فنون و روش ها دست یافته باشد زیرا راهی بسیار ناهموار، ناشناخته و پر اسرار است.
… وقتی واقعه آتش سوزی با اتفاق دیگری (مثلاً نقشۀ حمله به دشمن یا نابودسازی آن) پیوند (موفق) خورد، منتظر می ماند تا از ازدواج این دو، فرزند جدید که همان نابودسازی دشمن یا ضربه زدن به اوست، رخ دهد. یا حتی واقعۀ مذکر (واقعۀ اولیه) را خود او تعیین می کند. در این روش، اتفاق اولیه ارادی و معلوم است. مثلاً حضرت موسی(ع) مشتی خاکستر را پیش فرعون به هوا می ریزد اما چیزی مانند خاکستر شبیه گرد و غبار همۀ مصر را در بر می گیرد و بر بدن همۀ انسانها و حیوانات (دملها و زخمها) پدیدار می شود…
در نوع دیگر، اتفاقی که جهان عرضه میکند را با اتفاقی دیگر اتصال می زند، سپس از تزویج این دو اتفاق، یک پدیده، یک واقعه و تغییر جدید به وجود می آید. این همان کاریست که بسیاری از پیامبران بزرگ به نام معجزه انجام می دادند. ساحران و جادوگران سعی کردند از آنها تقلید کنند و بعضی از آنها تا حدودی موفق شدند. شعبده بازان و تردستان که نمی خواستند هیچ زحمتی بکشند و فقط به نمایش آن احتیاج داشتند هم موفق شدند آن عملیات های آسمانی و تکنولوژی کیهانی را بصورت تئاتر و نمایش روی صحنه (هر چند توخالی و مجازی) اجرا نمایند…
در شاخۀ کالاحم ما وقایعی که امکان همسازی با هم دارند را تبدیل به پدیده ها و داستان هایی میکنیم که می خواهیم؛ و بنابراین از این طریق هم دست به نوشتن داستان های جدید زندگی می زنیم.
در کالاحم به ساخت تقدیرهایی که می خواهیم و بناکردن شرایطی که مورد نظرمان است می پردازیم. اما نه صرفاً از طریق کالیما [کلام خلاق]، بلکه به وسیلۀ کلام خلاق به علاوۀ وقایع؛ به وسیلۀ ازدواج میان وقایع از طریق کلمات.
دقت کنید. نامۀ حضرت محمد(ص)، فرستادۀ خداوند، به کاخ امپراطور وقت، خسرو پرویز، پادشاه ساسانی می رسد. خسرو پرویز خشمگین می شود که چرا به جای اسم او نامه با اسم دیگر یعنی الله شروع شده؛ نامه را پاره می کند. پیک حضرت محمد (ص) خبر می آورد نامۀ شما را پاره کرد و رسول خدا (ص) می فرماید «خداوند سلطنتش را پاره کند. مدتی بعد امپراطوری ساسانی و پادشاهی ایران واقعاً از هم پاره می شود و سقوط می کند.
در کالاحم، این تنها کلام نیست که عمل می کند بلکه رابطۀ انسان و جهان است که در پشتیبانی این کلام قرار دارد. جهان پیرامون ما، چیزی را عرضه می کند، اتفاقی رخ می دهد یا حتی جهان درون ما رؤیایی نورانی ارائه می دهد و ما می توانیم این اتفاقات یا حتی رؤیاها را با چیزهای دیگری که هماهنگی های لازم را با آن دارد، پیوند بزنیم و منتظر اتفاقات جدید باشیم…
خداوند که معلم اعظم این علوم است از این طریق عصای حضرت موسی و هارون را به آنان پیوند می زند و بنابراین عصا در موقع لزوم تبدیل به اژدها می شود و مارها را می بلعد. عصای سادۀ یک چوپان که کارایی مهم آن ریختن برگ برای گوسفندها و بزها بود تبدیل به یک سلاح کیهانی و آسمانی می شود و به وسیلۀ آن معجزات دیگری رخ می دهد. وقتی آن را بر سنگ صخره می زند و نه زمین نرم، بلکه صخره ای که در کویر است، از آن دوازده چشمه آب جاری می شود. وقتی به رود بحرآسای نیل زده می شود آن را از هم باز می کند. با ضربۀ عصا، آب رودخانۀ بزرگ نیل خون می شود، ماهیها می میرند و آبها می گندد. این عصا را به سمت آبها دراز می کند و همۀ آبها خون می شوند. مرتبه دیگر عصای خود را این بار بر زمین می زند و مصر از پشهها پر می شود. باز هم بر آب می زند، قورباغه ها مصر را از خود پر می کنند. وقتی عصا را به سوی آسمان دراز می کند، بی سابقه ترین رعد و برق ها و تگرگ ها بر مصر می بارد. ملخ ها هجوم می آورند و آسمان تاریک می شود و معجزات بسیارِ دیگری که با همین عصا انجام می شود.
در یکی از شاخص ترین آیین های باران زایی، ساحر اعظم که بنابر نظر ساحران سیاه در هر دوره تنها یک نفر از آنها در قید حیات است، دهها هزار نفر را جمع می کند، بعد از اجرای عملیات های مختلف روی مردم، در یکی از مراحل، آنها را به رقص و گریه وا می دارد. سه سال است باران نباریده. قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته. مردم در حال مرگ اند. و این، مراسم باران سازی است. مراسمی که با آنالیز عملیات های مختلف آن متوجه می شویم چیزی شبیه به دزدی تکنولوژی (از انبیاء الهی) است؛ کپی برداری بسیار ناقص از کاری که بعضی از فرستادگان بزرگ خداوند انجام می دادند.
حالا فاز نهایی عملیات؛ همه دارند گریه می کنند. (آیا آسمان هم به گریه خواهد آمد؟) چند ساعتی می گذرد و سپس لکه های ابر در آسمان ظاهر می شود و کمی بعد باران همۀ صحرا را در بر می گیرد؛ اما عجیب تر اینکه باران غالباً در همان محدودۀ کوچک قبایلی که مراسم را انجام داده اند می بارد و نه مثلاً در همۀ کشور اتیوپی یا در همۀ مناطق سودان جنوبی.
آخرین قسمت پروسه، گریه و زاریست و ساحر اعظم این آمدن آب از چشم ها را به پشتیبانی از عملیات ساحرانه خود و به تأویل آمدنِ آب از چشمه ها و چشمه های آسمانی به کار می گیرد.
قبل از این، و در یکی از قطعات پازل، ساحر اعظم کار دیگری می کند. یکی از بیماران را که چشمهایش نمی بیند، جراحی می کند. همه منتظر می مانند تا نتیجۀ این جراحی چشم را ببینند. اگر چشم بیمار درمان شود، آنگاه همۀ مردم و رقصندگان، این چشمِ درمان شده را تأویل آن می گیرند که آسمان آنها را خواهد دید و به آنها نظر خواهد کرد، و از چشم ها و چشمه هایش آب جاری می شود. این آب می تواند اشک شادی یا اشک غم باشد که خود شرح دیگری دارد.
ظاهرهای ساده و باطن های بسیار پیچیده
بسیاری از خوش باوری ها و خرافات امروزی و تاریخی از بعضی از اتفاقات درست و واقعی سرچشمه گرفته است اما از آنجا که این تقلید، کورکورانه و عیناً کپی برداری پوسته ای و اولیه بوده، مبدّل به خرافات شده. همانطور که اشاره شد پیوند وقایع در کالاحم غالباً موضوعی بسیار پیچیده و دشوار است که اگر غیر از این بود تا امروز میلیونها نفر در آن تسلط داشتند اما آگاهانِ این روش ها، عملاً و واقعاً نایاب اند… مثلاً کوزه شکسته یکی از دهها واقعۀ کالاحیمی در کتاب مقدس است که برای نابودی به کار رفته. ظاهرش ساده است اما دهها مؤلفه بسیار دقیق در آن به کار رفته که توسط کابالیست های بزرگ، این نوع تأویلها و تمثیلها مورد تشریح قرار گرفته اند و به پیچیدگی های آن اشاره شده. خداوند در زمانی می خواهد اسرائیل را نابود کند پس به پیامبر خود می فرماید کوزهای را در حضور بزرگان قوم خرد کند و همانطور هم می شود که خداوند می فرماید. در واقع خداوند به پیامبرش، ارمیا نشان می دهد که چگونه نفرین خود را عملی سازد و کشور را به بدترین شکل ممکن ویران کند. البته این نفرین جزئی از اراده و نظر خداوند است که قرار است واقع شود…
چنین وقایعی یا مشابه آن، فراوان در کتاب مقدس و متون علوم باطنی به چشم می خورد. اما این ساده لوحی بیش از حد و تا حدی حماقت است که انسان گمان کند با تکرار آن نقطۀ ظاهر شده (در مقابل میلیاردها نقطۀ ظاهر نشده از واقعه) مجدداً همان اتفاق رخ می دهد. اگر اینطور بود و قضایا به همین سادگی بودند و مسائل به همین راحتی حل می شدند، علاوه بر اینکه تا به حال بارها جهان نابود شده بود، شاهد رشد علوم، صنایع و تمدن هم نبودیم چون با همان وردها یا رقصها یا اعمال ظاهری، انسان می توانست همۀ مسائل زندگی را حل کند. اما «انسان تمایل دارد بدون زحمت، همۀ رحمت ها را برای خودش جمع کند. ولی جهان هستی چنین تمایلی ندارد و قدرت با اوست». مثلاً نگاهی به خرافه های مربوط به شکستن اشیاء بیاندازیم که با مثال ما که خود معجزهای بزرگ است نوعی شباهت ظاهری دارد و چه بسا یکی از ریشه های آن است.{در اولین نگاه به فرهنگ های مرتبط با این موضوع با دهها مثال روبرو می شویم.} در زندگی روزمره می بینیم وقتی چیزی می شکند، ظرفی از دست بر زمین می افتد، می گویند بلا بود که رفع شد. سعی شده این اتفاق طبیعی را پیوند بزنند با اتفاقی مشابه که احتمال رخداد آن هست. شکستن، هلاکت و ضربه خوردن؛ و این را ربط می دهند با بلا و گرفتاری احتمالی؛ این شکست (خرد شد) پس باشد که همان بلا بوده باشد که احتمال وقوعش بوده. زیر پای اسبی که به تازگی خریداری می شد و قرنها بعد زیر لاستیک اتومبیل های جدید تخم مرغ می گذاشتند (و می گذارند)، تخم مرغ می شکست و تصور می شد که بلا هم شکست خورده و در هم کوبیده شده. واقعاً چقدر ساده لوحی و حماقت می خواهد اگر گمان کنیم مثلاً با شکستن یک کوزه می توانیم یک کشور را نابود کنیم یا با رها کردن یک قربانی (و نجات جان آن) می توانیم یک ملت را از مرگ نجات دهیم. باید توجه داشت که اگر ما همۀ عصاهای جهان را هم به سمت مصر بگیریم یا حتی اگر همۀ عصاهای تاریخ را مثلاً فرض کنیم سی هزار میلیون عصا را، نه بلا در آنجا ظاهر می شود، نه تگرگ و دمل و قورباغه به مصر هجوم می برد و نه هیچ اتفاق مشابه دیگری. اگر میلیونها کوزه هم بشکنیم، مالیخولیایی به نظر می رسد اگر گمان کنیم دشمن ما از این طریق در حال نابود شدن است. اگر با شکستن کوزه، شیشه، ظرف یا هر وسیلۀ دیگری می توانستیم از وقایع ناگوار و گرفتاریها پیشگیری کنیم در این صورت می توانستیم مطمئن باشیم که همۀ انسانها از بلا و ناراحتی رهیده اند. بنابراین لااقل نیمی از وقت مردم صرف شکستن شیشه و کوزه و چیزهای شکستنی دیگر می شد. (البته کارگاههای کوزه سازی وکارخانه های تولید شیشه و ظروف و اشیاء شکستنی هم میلیاردر می شدند)… [یک اتفاق جالب یا تصادفی: وقتی در حال بازخوانی این قسمت از متن بودم (مطلب مربوط به واقعۀ شکسته شدن کوزه به نشانۀ نابودسازی دشمنان خداوند و بحث ارتباط شکستنی ها با دفع بلا) صدای انفجاری از داخل آشپزخانه آمد. بیرون که رفتم متوجه شدم صدای انفجار زودپزی بود که روی اجاق گاز قرار داشت. دقیقاً در همان زمان منفجر شد و به زمین افتاد. و البته شاید هم کاملاً بی ربط و تصادفی باشد. اما یک سؤال. آیا می شود انفجار این زودپز را (به دلیل انفجارهای ۱۱ سپتامبر که اخیراً رخ داد) معادل حملۀ احتمالی آمریکا به افغانستان یا عراق (که احتمال آن در رسانهها مطرح شده) گرفت؟ مسلماً خیر. چنین کاری صرفاً یک توهم ساده لوحانه است]
آیا اگر کسی بتواند به توپ ضربه بزند، یک فوتبالیست حرفه ای است؟ یا وقتی کسی مهره های شطرنج را حرکت دهد، یعنی او استاد بین المللی شطرنج است؟ پیامبران دست خود را به سوی آسمان دراز می کردند و معجزهها رخ می داد اما چرا هزاران میلیون نفر دیگر وقتی دست دراز کردند یا می کنند آن معجزات تکرار نشد. ساحران و جادوگران در طول هزاران سال تلاش کردند تا اسرار تکنولوژی الهی را بدزدند و به کار گیرند البته این زحمت چند هزار ساله، بی نتیجه نماند اما واقعاً در همۀ این قرن ها و با وجود این همه تلاش پیگیر چقدر موفق شدند؟ آیا همۀ ساحران تاریخ توانسته اند یکی از معجزات مسیح را تکرار کنند یا به یک هزارم معجزات او دست یابند؟ هرگز. چون آنها هر کاری که از دستشان برآمده انجام داده اند و تاریخ به خوبی با سقف توانایی شان آشنایی کامل دارد.
بنابراین نباید فراموش کنیم که عصای موسی عصایی است که توسط خداوند لمس، زنده و فعال شده؛ یک عصای آسمانی است با هزاران مؤلفه در آن اعمال شده و جهان تکنولوژی با هزاران غول فن آوری خود قادر نیست کاری شبیه به آن را انجام دهد. از اینها گذشته، به فرض همان عصای خاص یا کوزۀ خاص یا دیگر اشیاء احیاء شده (کیهانی شده) اگر دست ما می بود چه اتفاقی می افتاد؟ کالاحم با شیوه های مختلف تصدیق میکند که به احتمال زیاد هیچ اتفاق خاصی رخ نمی داد. بزرگان تاریخ کابالا هم می گویند اتفاق عجیبی نمی افتاد. زیرا در آنجا هم ما به فرد موسی(ع) یا دیگر منتخبان خداوند و از همه مهمتر به اراده و حضور فعال خدا و نقشه های او نیاز داریم…
نویسنده: پِریا (شباب حسامی)
از کتاب حِکا و کالیما (جلد اول)